با داستان کسب و کار امروز همراه شوید:
بزرگی با حال بدی در بستر بیماری، خود را در آستانه مرگ دید. بنابراین از فرزندان و مریدان خود خواست که از کوچک و بزرگ در شهر برای او حلالیت بگیرند و کسی را از قلم نیاندازند تا با خاطری آسوده تر رهسپار سرای باقی شود. فرزندان و مریدان شیخ در شهر گشتند و از همه رضایت گرفتند و نتیجه را به شیخ بازگو کردند. شیخ باز هم خود را آسوده نیافت و گمان میبرد که کسی از او رنجیده خاطر است. بنابراین از نزدیکان خواست که از حیوانات متعلق به شیخ هم حلالیت بگیرند. آنها نیز با امید بهبود خاطر مراد خود، از همه حیوانات حلالیت گرفتند تا به شتری رسیدند که از حلالیت دادن سر باز می زد و می خواست خود با شیخ صحبت کند. شیخ هم با آن حال پیش شتر رفت و گفت: “می دانم که بارهای سنگین بر تو گذاشتم و در صحرا و بیابان تو را تشنه، این و طرف و آن طرف بردم به جای علف به تو خار دادم در حالی که خودم سیر بودم و آب گوارا می نوشیدم. با این حال از تو طلب بخشش دارم و از ملازمان می خواهم تا آخر عمرت، تو را در ناز و نعمت نگاه دارند.”
شتر با ناراحتی گفت: ” خدای بزرگ مرا برای بار بردن، خار خوردن و تحمل تشنگی آفریده است. من از بار بردن برای تو و تشنگی ها آزرده خاطر نیستم. اما آنچه از تو بر دل دارم به تو می گویم و تو را می بخشم. روزی سوار بر اسب با خدم و حشم در جلوی کاروان می رفتی و من و دیگر شتران در پی ساربان در راه بودیم. در میانه راه، خاری در پای ساربان رفت و از کاروان عقب ماند و تو افسار شتران را بر پشت الاغی بستی. ما بدین چاره تو ناچار بودیم، حال آن که ما را شأن و منزلت بر پیروی ساربان بود نه دنباله روی حمار.”
از این داستان میتوان نتیجه گرفت که : انتخاب و انتصاب مدیران در همه ردههای مدیریتی سازمان باید بر اساس شایستگیها باشد. در غیر اینصورت همراهی و مشارکت نیروی انسانی را از دست خواهید داد.
کارستان
داستان کسب و کار | داستان کوتاه | داستان کوتاه کار | داستان کوتاه کسب و کار | داستان آموزنده