میزان کارآفرینی در سالهای اخیر بسیار افزایش یافته است؛ چون در سالهای اخیر تعداد کارمندانی که از کار اخراج و تعدیل میشوند رو به افزایش است؛ به همین دلیل افراد شروع یک کسبوکار آزاد و مستقل را تنها راهکار میدانند. این افراد قشر بزرگی از کارآفرینان بیعلاقه را شامل میشوند. محققان این پدیده را مورد بررسی قرار داده و به یک واقعیت پی بردهاند که اکثریت این افراد کارآفرین بهرغم دستیابی به موفقیت کاری در کسبوکار جدید، زندگی کارمندی قبلی خود را ترجیح میدهند.
دلایل گرایش به کارآفرینی
۱۳۹۲/۱۲/۱۸ ۱۱:۰۸:۰۸ | ۶۲۲ بازدید | حق دسترسی: همه
اطلاعات بسیار کمی درباره این پدیده رو به رشد و افرادی که به ناچار دست به کارآفرینی میزنند، وجود دارد. با اینکه کارآفرینان بیعلاقه نسبت قابل توجهی از کل کارآفرینان را شامل میشوند ولی کمتر مورد توجه و مطالعه قرار گرفتهاند؛ در نتیجه اطلاعات کافی درباره صفات و عملکرد این افراد وجود ندارد.
در فرهنگ عامیانه جامعه یک دید کاملا مثبت به کارآفرینی وجود دارد؛ اما از یکسو میتوان گفت که داستان افراد موفق فقط بخشی از واقعیت کارآفرینی است و در بخش دیگر کارآفرینان بیعلاقه قرار گرفتهاند که بهدلیل عدم رضایت کاری ترجیح میدهند که مخفی باشند. معمولا اینان افرادی هستند که زندگی کارمندی خود را دوست داشتند؛ اما بیکاری آنان را مجبور به شروع یک کسبوکار جدید کرده بنابراین انگیزه این گروه روحیه پویای کارآفرینی نبوده و صرفا بر حسب نیاز اقتصادی است.
این مقاله به بررسی جوانب مختلف پیرامون این موضوع پرداخته است؛ مثلا ما مطمئن هستیم که نقطه شروع برای کارآفرین بیعلاقه و کارآفرین خلاق متفاوت بوده است. کارآفرین
خلاق برای شروع و پیشرفت کارش علاقهمند است؛ درحالیکه کارآفرین بیعلاقه کسبوکارش را بهخاطر نیاز اقتصادی و نبود موقعیت کاری بهتر شروع میکند. واضح است که این عدم اطمینان در شروع کار میتواند به شکست منجر شود.
این تحقیق به بررسی صفات شخصیتی کارآفرین بیعلاقه پرداخته و بیان میکند که این افراد حتی با نداشتن یک انگیزه ایدهآل هم میتوانند نتایج قابلقبولی کسب کنند. نتیجهگیریهای بهدستآمده در این مقاله بر پایه یک مطالعه عملی و دقیق روی 287 کارآفرین بیعلاقه است.
کارآفرینان و گروه کارآفرینان بیعلاقه چه کسانی هستند؟
کارآفرینی رشد اقتصادی محسوب میشود و سهم بزرگی از اشتغال را دربرمیگیرد. کارآفرینان با وجود رویارویی باموانع متعدد، به سختی کار و تلاش میکنند و برای ایجاد کسبوکارهای جدید سرمایهگذاری میکنند. مطالعات نشان میدهد که تمامی کارآفرینان برای پیشرفت کارشان پشتکار دارند و میزان موفقیت و شکست در کارها را باید به خصوصیات فردی از جمله: خوشبینی نسبت به آینده کاری، علاقه و انگیزه، نیاز به استقلال مالی، ریسکپذیری و مدیریت احساسات نسبت داد. همه این صفات به نسبت زیاد در کارآفرینان خلاق که به انتخاب خود و بهمنظور دستیابی به اهدافشان پا به این عرصه گذاشتهاند؛ وجود دارد، ولی میزان این صفات در کارآفرینان بیعلاقه بسیار کمتر است. اکثریت این افراد که تعدادشان نیز رو به افزایش است بعد از سالها زندگی کارمندی، قادر به پیدا کردن کار جدید نیستند و به کارآفرینان نیازمند اطلاق میشوند.
از سال 2001 سازمان جهانی نظارت برکارآفرینی، دو کارآفرینی اجباری و کارآفرینی خلاقانه را از هم جدا کرده است. درواقع کارآفرینان خلاق شروع کارشان به انتخاب خود بوده و در پی استفاده از یک فرصت کاری برای رسیدن به اهدافشان هستند، درحالیکه این نقطه شروع برای کارآفرینان بیعلاقه، نبود انتخاب بهتر و فرار از بیکاری است. این مقاله دیدگاه فرد کارآفرین نسبت به بیعلاقگی و تاثیرات آن در زندگی کاری نیز بررسی میکند.
تعریف کارآفرین
کارآفرین کسی است که یک کسبوکار جدید را با وجود مشکلات فراوان و عدماطمینان از سوددهی و پیشرفت شروع میکند که این کسبوکار جدید نیازمند جمعآوری یکسری منابع ضروری است.
بنابراین، تعریف ما از کارآفرین بیعلاقه عبارت است از کسی که یک کسبوکار جدید را با وجود مشکلات فراوان و عدم اطمینان با هدف درآمد دائمی و بهدلیل نبودن کار بهتر شروع میکند که این کسبوکار با شناسایی فرصتها و جمعآوری تمام منابع ضروری همراه است.
مطالعات کمی برای شناسایی دو گروه کارآفرینان بیعلاقه و کارآفرینان خلاق انجام شده و بیشتر به تفاوتهای میان کارآفرینان بیعلاقه و کارآفرینان خلاق و تاثیراتشان بر اقتصاد ملی توجه میشود. در یک مطالعه که در سال 2010 انجام شد، تفاوتهای میان کارآفرینان بیعلاقه و خلاق با در نظر گرفتن سرمایه انسانی، فرصتهای سودآور و شرایط کسب موفقیت بررسی شد.
صفات و ویژگیهای کارآفرین
مدتها است محققانی که در زمینه کارآفرینی مطالعه میکنند، علاقهمند به شناخت افراد کارآفرین و صفات مختص کارآفرینی هستند. این امر سبب پیریزی تئوریهای اصولی و علمی زیادی در این عرصه شده است.
برای اولین بار در سال 1961 مک کلاند تلاشهای بسیاری برای تعیین و شناسایی صفات اصلی در کارآفرینی انجام داد، ولی بهرغم تلاشهای فراوان، اجماع نظری در این مورد وجود ندارد، مثلا نظریه هریچ و پیتر در سال 2002 این بود که نمیتوان هیچ ویژگی ثابتی برای کارآفرینی تعیین کرد.
افراد با پیشزمینههای مختلف تحصیلی، شغلی، نژاد، جنسیت و خانواده دست به کارآفرینی میزنند. وچیو در سال 2003 پنج ویژگی که در کارآفرینی نقش اساسی دارند پیشنهاد کرد. این مجموع ویژگیها که او به نام پنج ویژگی برجسته بیان کرد عبارت است از: ریسکپذیری، تمایل و نیاز به موفقیت، نیاز به استقلال مالی، احساس سودمندی و مدیریت احساسات. هرچند خود او هم معتقد است که این پنج ویژگی نمیتواند بهطور کامل فرد کارآفرین را توصیف کند.
کارآفرینی به نوعی رقابت افراد جوان است. آمار سال 2005 نشان میدهد که اکثریت کارآفرینان تازهکار در سنین بین 25 تا 35 سال هستند. این در حالی است که کارآفرینان زن هنگام شروع کارشان مسنتر و بین 35-45 سال هستند. از آنجاییکه کارآفرینان بیمیل از جهات مختلف با کارآفرینان عادی فرق دارند، میانگین سن آنها هم هنگام شروع کارشان بیشتر است.
بیشتر افرادی که در مطالعه ما مورد بررسی قرار گرفتند افراد بین 40 تا 50 ساله بودند که بهتازگی اخراج شده بودند. امروزه شرکتها ترجیح میدهند که برای بیشتر پستهای کاری از افراد جوان استفاده کنند، چون مدیران براین باورند که افراد مسن کارآیی و انگیزه لازم را ندارند و توقعاتشان نیز بیشتر است، البته سن تنها یک عامل جداکننده دو کارآفرین بیعلاقه و خلاق است.
از سال 1950 تا کنون محققان در این عرصه بهدنبال شناخت صفاتی هستند که باعث گرایش افراد به کارآفرینی میشود. مک کلالند در سال 1961 متوجه شد که کارآفرینان نسبت به افراد دیگر نیاز و تمایل زیادی به موفقیت داشتند و ریسکپذیرهم بودند. مطالعات قابل قبولی درباره صفات کارآفرینان موفق در دهههای 1980 و 1990 انجام شد.
ویلیام لی معتقد است که نمیتوان هیچ صفت ایدهآل و ثابتی برای کارآفرینی در نظر گرفت. کارآفرینان بزرگ و موفق میتوانند به صورت شرکتهای بزرگ یا کوچک باشند، کارشان را با تجزیه و تحلیل پیش ببرند یا کارشان دارای جذابیت باشد یا خستهکننده، جزئیات رادر نظر داشته باشند یا نه. در واقع چیزی که در کارآفرینی مورد نیاز است توانایی و استعداد انجام کار از راههای مطمئن موجود است.
مهمترین فرضیهای که در مطالعه ما مورد بررسی قرارگرفت این بود که آیا بیعلاقگی و موفقیت کارآفرینان با پنج ویژگی برجسته ارتباط دارد یا نه. بنابراین تفاوت در موفقیت و بیعلاقهگی افراد در کارآفرینی با تفاوت در شخصیت افراد مرتبط است.
داشتن تجربه مدیریتی کارآفرینان بیعلاقه
این افراد چون کسبوکار خود را نسبتا دیرتر شروع میکنند تجربیات مدیریتی کافی دارند که داشتن آن بسیار مهم است. زیرا توانایی مدیریت و کنترل شرایط، اجزای کلیدی کارآفرینی هستند. داشتن تجربیات پیشین مدیریتی از جهات مختلف در موفقیت کارآفرینان موثر است. مثلا بودن در پستهای مدیریتی پیشین باعث افزایش توانایی مدیریت شرایط و کنترل زیردستان و نیز ایجاد انگیزش در آنها میشود یک مهارت ضروری در موفقیت کارآفرینی است. همچنین داشتن تجربه مدیریتی بامیزان هر پنج ویژگی برجسته کارآفرینی ارتباط مستقیمی دارد. مطالعات نشان میدهد که میزان پنج ویژگی برجسته بین کارآفرینان و کارمندان معمولی بسیار متفاوت است، اما میزان آنها بین کارآفرینان و مدیران یکی است.
شرایط کاری و فعالیتهای کارآفرینان از بسیاری جهات با شرایطی که مدیران با آن سروکار دارند، مشابه است. در محیط کسبوکار امروز مدیران موفق باید ریسکپذیر باشند؛ همچنین افرادی که بهدنبال کسب اسقلال مالی هستند بیشتر به پستهای مدیریتی رو میآورند چون مدیریت، امکان استقلال مالی را به افراد میدهد.
احتمال ترفیع افراد با انگیزه در پستهای مدیریتی بیشتر است. مدیران، در مقایسه با افراد دیگر باید کنترل بیشتری بر شرایط و محیط کاری داشته باشند از این رو کسانی که این مهارت و توانایی را داشته باشند سریعتر در پستهای مدیریتی جذب خواهند شد. در نتیجه، بودن در شرایط کاری سخت و مشابه شرایط کارآفرینی باعث ایجاد باور و اعتماد به نفس لازم برای شروع کسبوکار جدید و رشد و موفقیت در آن میشود. درواقع این باور همان احساس خودکارآمدی فرد نسبت به خود و تواناییهایش است.
بنابراین داشتن تجربه مدیریتی کارآفرینان بیعلاقه میزان پنج ویژگی برجسته را در این افراد بیان میکند که خود این ویژگیها میتواند میزان موفقیت و بیعلاقگی را تحت تاثیر قرار دهد. از این رو ما به این نتیجه میرسیم که تجربه مدیریتی هم در بیمیلی فرد به کاری که انجام میدهد وهم در موفقیت کاریش موثراست.
بحث و نتیجهگیری
یک گروه 287 نفره از کارآفرینان بیعلاقه درمطالعات ما شرکت کردند. نتایج بهدست آمده فرضیههای قبلی ما مبنی براین که میزان موفقیت و بیعلاقگی فرد با اطلاع از تجربه قبلیاش قابل پیشبینی است را تایید کرد که این با بعضی از مشخصات وویژگیهای کارآفرینی مطابقت دارد. بهرغم موفقیت نسبی، اکثر کارآفرینان موقعیت و زندگی قبلی خود به عنوان یک کارمند راترجیح میدادند. نتایج بهدست آمده تاییدکننده این واقعیت بود که داشتن تجربه قبلی مدیریتی، نقش تعیینکنندهای در موفقیت کارآفرینان و بیعلاقگی مداوم آنان نسبت به کارشان دارد. همچنین مشخص شد یک ارتباط مستقیم بین سطح موفقیت و داشتن تجربه چندین ساله موفقیت وجود دارد و هر چه پست مدیریتی بالاتر و مهمتر باشد به همان میزان کسب موفقیت مالی نیز بهتر و سریعتر خواهد بود.
همچنین ثابت شد که یک رابطه برعکس بین میزان تجربه مدیریتی و بیعلاقگی فرد وجود دارد و هرچه سابقه مدیریتی فرد بیشتر باشد بیعلاقگی فرد نسبت به کاری که انجام میدهد کمتر است. همچنین یافتههای ما اهمیت صفات شخصیتی ضروری برای کارآفرینی را معلوم کرد که بین این صفات عزت نفس (اعتماد و باور فرد به خود و تواناییهایش در انجام درست کارها) یکی از مهمترین آنها است.
هدف اصلی ما در این مطالعه شناخت درست این پدیده رو به رشد، کارآفرینی بیعلاقه و خصوصا شناخت دقیقتر خود فرد کارآفرین بیعلاقه بود. افرادی که مورد مطالعه قرار گرفتند کارآفرینی را به میل و اختیار خود انتخاب نکرده، بلکه نیاز مالی آنان را مجبور به این انتخاب کرده بود. برخلاف کارآفرینان خلاق که مجذوب منافع کارآفرینی میشوند کارآفرینان بیعلاقه شغل کارمندی خودشان را ترجیح میدهند. مهمترین چیزی که برای ما ثابت شد این بود که کارآفرینان بیعلاقه حتی باوجود کسب موفقیت بازهم به زندگی کارمندی قبلی خود تمایل دارند. هرچه سابقه مدیریتی کارآفرین بیمیل بیشتر باشد احتمال موفقیتش هم بیشتر بوده و کمتر دچار ناامیدی میشوند. این تاثیرات مستقیم در پنج ویژگی برجسته کارآفرینی خلاصه میشود.
مفاهیم تئوری و عملی
تلاشهای بسیاری برای توصیف فرد کارآفرین انجام شده ولی بینتیجه مانده است. محققان متغیرهای زیادی را جهت شناسایی ویژگیهای کارآفرینان و نیز صفات لازمه برای کسب موفقیت بررسی کردهاند. این مطالعه از زاویه دیگری به این موضوع پرداخته است و درواقع صفات و ویژگیهای مشترک در کارآفرینان خلاق و کارآفرینان بیعلاقه را که مجبور به این انتخاب شدهاند؛ بررسی کرده است.
پنج ویژگی برجسته کارآفرینی که توسط وچیو مطرح شد، هم میتوانند بیعلاقگی را بیان کنند. مثلا اگر میزان این صفات کم باشد، در نتیجه میزان افراد بیعلاقه بیشتر است، حتی اگرفرد به موفقیتهای مالی هم برسد معیار این پنج ویژگی هستند که میزان بیعلاقگی فرد را معین میکنند. در این مطالعه معلوم شد که هرچه میزان این پنج صفت بیشتر باشد میزان تمایل افراد به کارآفرینی حتی در شرایط سخت هم بیشتراست. نتیجه آنکه افراد با داشتن این پنج صفت در مواجهه با این انتخاب اجباری دچار یاس و ناامیدی کمتری میشوند.
داشتن عزت نفس در تمام جوانب زندگی بسیار مهم است. اعتماد به نفس، فرد را در انجام و اداره فعالیتها و نیز عملکردش در مواجهه با شرایط مختلف تحت ثاثیر قرار میدهد. پس عزت نفس یک فاکتور مهم و تعیینکننده در پیشبینی میزان موفقیت و بیعلاقگی است. باور وارزیابی این کارآفرینان بیعلاقه از خودشان، کارمندی خوب و موفق است تا یک کارآفرین موفق. به همین دلیل است که اینان کارآفرینی را به میل و اختیار خود انتخاب نمیکنند. استدلال ادن وآورین (1993) این است که دادن عزت نفس و باور، به افراد بیکارکمک میکند. در نتیجه اینکه دادن اعتماد به نفس و باور به کارآفرینان بیعلاقه هم در دستیابی به نتایج بهتر کمک خواهد کرد. احتمال بسیار کمی وجود دارد که وضعیت اشتغال این افراد تغییر کرده و بهتر شود، بنابراین افزایش میزان اعتماد به نفس این اشخاص نسبت به خود و تواناییشان یک راه مناسب برای ارتقای عملکرد این افراد و نجات آنها از بیکاری است. عامل موفقیت این افراد بهرغم بیعلاقگیشان همین ترغیب و تشویق شدن است.
از دست دادن کار در یک دوره از زندگی آخر راه و بنبست نبوده و راههای جایگزین زیادی وجود دارد. اما این واقعیت که باوجودکسب موفقیت بازهم از کارشان راضی نیستند ناراحتکننده است. این مطالعه چندین راه برای رفع این مشکل پیشنهاد میکند. تشویق و تحریک کارآفرینان بیعلاقه و آموزش مهارتهای مدیریتی آنان را نسبت به شروع کسبوکار مستقل برای خودشان علاقهمند و مطمئن میکند. یافتن راهکارهای جدید و عملی نهتنها به خود این افراد کمک میکند، بلکه به ارتقای اقتصاد ملی هم کمک میکند. باور شان (2009) این بود که تشویق افراد به کارآفرینی یک سیاست غلط اجتماعی است. هرچند برای افرادی که نمیتوانند بهعنوان کارمند و کارگر در بازار کار فعالیت کنند شروع یک کسبوکار آزاد بهتر از بیکاری است.