شرکتهای کوچک سریعتر حرکت میکنند. آنها نسبت به تاوان سنگین تعلل در دنیای تجارت آگاهی دارند. آنچه را که ما بیوقفه قصد داریم بهدست آوریم همان دمیدن روح یک شرکت کوچک و سرعت یک شرکت کوچک در پیکرهی شرکت بزرگمان است.
هدف اغلب شرکتهای بزرگ، گسترش یافتن هرچه بیشتر است. بزرگی درنظر آنها یک فضیلت در یک محیط شرکتی محسوب میشود.
وقتی که جک ولچ مسئولیت شرکت جنرال الکتریک را به عهده گرفت، این شرکت یکی از بزرگترین شرکتها در آمریکا بود و بالغ بر چهارصد هزار کارمند داشت. ولچ تعداد کارمندان را از طریق بازسازی و کوچک سازی به دویستوهفتاد هزار نفر کاهش داد. اما در همین حال، نیازهای جنرال الکتریک باعث شد که افراد بیشتری در زمرهی حقوق بگیران شرکت قرار بگیرند بطوریکه تا تابستان سال 2000 تعداد کارمندان شرکت به سیصد و چهل هزار نفر رسید. اما توجه به ظاهر آمار و ارقام میتواند گمراهکننده باشد. اما همچنان که شرکت بزرگتر میشد، ولچ درصدد بود تا شرکت عملکردی مانند یک شرکت کوچکتر داشته باشد. او با ساده کردن سلسله مراتب پیچیده شرکت و با ایجاد برنامههایی که کارگران قدرتمند را آزاد میگذاشت به این هدف، دست یافت.
شرکتهای بزرگ مزایای خود را دارند
آیا بزرگ بودن به ما این فرصت را میدهد تا مثلا بیلیونها دلار برای توسعهی موتورهای جدید جت90، یا نسل بعدی توربینهای گازی و دستگاههای عکسبرداری تشخیص توموگرافی، سرمایهگذاری کنیم و این همه محصولاتی هستند که بازگشت سرمایه در آنها سالها طول میکشد. اندازه به ما قدرت ماندن را در چرخهی بزرگ بازار تجارت میدهد. اندازه برای ما فرصت سرمایهگذاریهای بیشاز نیم بیلیون دلاری در سال را در زمینه آموزش و فرهنگسازی در تمام سطوح سازمان و نیروی انسانی مورد نیاز فراهم میکند.
مهمتر از همه اینکه، بزرگ بودن این امکان را برای ما فراهم میکند تا با بهترین شرکتهای بزرگ و بزرگترین کشورها ارتباط تجاری برقرار کنیم و برای اهداف بلند مدت خود در کشورهایی نظیر هند، مکزیک و کشورهای جنوب آسیا که قدرتهای صنعتی در حال ظهور هستند سرمایهگذاری نماییم.
شرکتهای کوچک زمان مراودات را کوتاه میکنند
بهنظر میرسد بزرگ بودن زیباییهای خاص خود را دارد. با این وجود شرکتهای کوچک چه دارند که ولچ عاشق آنهاست؟ پاسخ او این چنین است:
نخست اینکه آنها بهتر ارتباط برقرار میکنند. بدون حضور رئیس و مقررات دستوپاگیر بروکراسی اداری، افراد به همان خوبی که حرف میزنند گوش هم میدهند و چون تعدادشان کم است یکدیگر را بهتر درک میکنند.
دوم اینکه شرکتهای کوچک سریعتر حرکت میکنند. آنها نسبت به تاوان سنگین تعلل در بازار تجارت آگاهی دارند.
سوم اینکه، در شرکتهای کوچک با لایههای میانی کمتر و ملاحظهکاری کمتر، رهبران واضحتر در صحنه حاضر میشوند و کنش آنها برای همگان واضح است.
و سرانجام اینکه، در شرکتهای کوچک حیف و میل کمتری رخ میدهد. وقتشان کمتر صرف مرورها، تایید و سیاستبازی و کاغذ بازی میشود. تعداد کارکنانشان کم است بنابراین فقط کارهای مهم را انجام میدهند. افرادشان آزاد هستند تا انرژی و توجه خود را به جای مقابله با بروکراسی اداری صرف بازار تجارت نمایند.
ولچ عاشق این ایده است که شرکتهای کوچک بیتکلف، ساده و غیررسمی هستند.
آنها از احساسات قوی برخوردارند و بروکراسی اداری را به سخره میگیرند. ایدههای خوب را صرفنظر از منابع آنها پرورش میدهند. به همه نیاز دارند و همه را درگیر میکنند و پاداش و تنبیه افراد براساس میزان مشارکت آنها در موفقیت شرکت است. شرکتهای کوچک رؤیاهای بزرگ دارند و اهداف بزرگ ولی دستیافتنی را در نظر میگیرند. افزایش و کاهشهای مقطعی مورد علاقهی آنها نیست.
ولچ از شیوهی ارتباطی آنها نیز خوشش میآید
به جای استفاده از یادداشتهای مملو از الفاظ تخصصی اداری نظیر «به جریان انداختن» « ارجاع برای اعلام نظر» و بدتر از همه تمکین مؤدبانه از ایدههای کوچکی که توسط افراد بالادست در شرکتهای بزرگ ابراز میشود، به روشی کاملا ساده و همراه با بحثهای پرشور ارتباط برقرار میکنند.
دریک شرکت کوچک، همگی؟؟؟ را میشناسند و از علایق، بیمیلیها و نیازهای آنها آگاهند زیرا رضایت و یا عدم رضایت مشتریان به معنی موفقیت یا شکست در آیندهی نزدیک خواهد بود.
بنابراین به اعتقاد ولچ، اندازه به تنهایی در بازار خشن جهانی کافی نیست.
شرکتهای بزرگ باید روح شرکتهای کوچک را داشته باشند و تلاش کنند با بزرگترشدن، روح خود را ازدست ندهند. اجازه ندهید غرور کاذب ناشی از گسترش، شما را احاطه کند. اما روح سازمان زیرکتری را که در ابتدا داشتید حفظ نمایید.
قوانین ولچ
تصور کنید که شرکت بزرگ شما میتواند مثل یک شرکت کوچک عمل کند. ولچ میبایست روی این موضوع کار کند، اما میدانست که میتواند عواطف و غیر رسمی بودن یک شرکت کوچک را در روح جنرال الکتریک بدمد.
ساختار کوچکسازی. ولچ لایهها و بخشهایی را که فاقد ارزش بودند حذف کرد. اگر سازمان شما بیش از حد متورم شدهاست، بازسازی سازمانی، حذف لایهها و مرزها و خلاصه اینکه هرآنچه که باعث متورم شدن و کندشدن شرکت میشود را مدنظر قرار دهید.
واقعیت را درنظر بگیرید: آیا مشتریان خودرا میشناسید؟ این معیار خوبی است؛ ولچ مایل است شرکت خود را با بقالی سرکوچه مقایسه کند. آیا شما مشتریان خود را میشناسید و آیا آنها شما را میشناسند؟ اگر نه شما دارید کارتان را برای خودتان انجام میدهید.
مدیر سبز
آموزشهای کاربردی کسب و کار | ویژه کارآفرینان و مدیران | مهارتهای بازاریابی و فروش | مهارتهای ضروری مدیران