تصور کنید در یک جلسه مذاکره تکراری هستید، تصور کنید که طرفین شما هنوز لجوجانه همان حرفهایی را میزنند که هفته پیش میزدند و هیچگونه پیشرفتی مشاهده نمیشود. کمکم با خودتان میگویید: «از جایی که در آن هستم متنفرم» کمکم نگران دیر رسیدن به قرار بعدیتان میشوید، صورتتان داغ میشود و شقیقهها شروع به کوبیدن میکنند.
آتش عکسالعملی درونی به عاملی بیرونی است، همه افراد و شرایط موجود در جلسه عامل بیرونی و همه عکسالعملهای ذهنی و جسمی شما (از جمله تنش) پاسخهای درونی شما محسوب میشوند. نظر به اینکه عوامل خارجی بهندرت تحت اختیار ما هستند، چطور میتوانیم عکسالعملهای درونیمان را تغییر دهیم؟ وقتی احساس بیچارگی میکنید باید به شادی تظاهر کنید؟ راهحل مقابله با تنش چیست؟
تنش در مقابله با آنچه در اطرافتان میگذرد ایجاد میشود. وقتی در مذاکرهای ایستا قرار گرفتهاید یا با فردی بیادب سروکار دارید و با با موقعیتی ناراحتکننده مواجه شدهاید، با سه احساس عکسالعمل نشان میدهید: نگرانی، خشم یا بیزاری. کاری که شما باید انجام دهید، تفکیک احساسات از حوادث است.
نگرانی: از دیر کردن نگران میشوید؟ بار دیگر مساله را بررسی کنید و از خود بپرسید که به یک مکان دوستداشتنی و شاد میروید یا جایی که ترجیح میدهید نروید؟ یعنی جایی که دلواپسی و فشار ایجاد میکند؟ از خود بپرسید علت اصلی نگرانی شما چیست؟ آیا شما از یک مجازات ترسیدهاید؟ آیا رفتن به این مکان را خودتان انتخاب نکردهاید؟ گاهی علت نگرانی با آنچه ما گمان میکنیم متفاوت است.
خشم: از دست کسانی که فکر میکنید به سخنان شما توجه نمیکنند خشمگین میشوید؟ آیا به دیگران و خودتان احساس بیاعتمادی دارید؟ خشمتان از چه چیزی ناشی میشود؟ آیا خشمتان از این ناشی نمیشود که بیشتر از سایر افراد کار میکنید و افراد آنطور که باید متوجه زحمات شما نیستند؟ آیا احساس میکنید که وظایفتان در زندگی منصفانه تقسیم شده است یا احساس میکنید بیشتر از آنچه باید کار کنید کار میکنید؟ بسیاری از مواقع علت خشم یک مساله جزئی نیست؛ بلکه یک دلیل کلی است.
بیزاری: آیا از افرادی که نمیدانند کارشان را چگونه انجام دهند بیزار میشوید؟ آیا از افرادی که کارها را به روشی متفاوت از شما انجام میدهند متنفرید؟ علت این مساله چیست؟ آیا در کودکی شما و در خانوادهتان کسی که متفاوت با شما بود همواره مورد نفرت اعضای خانواده بود؟
بایستید، بنگرید و گوش کنید
آیا همیشه مضطرب به نظر میرسید؟ بهعنوان مثال آیا همیشه در سوپرمارکت از غریبههایی که در صف جلوی شما ایستادهاند، منزجرید؟ چطور میشود در صف سوپرمارکت ایستاد و جلز ولز نکرد و با خوشرویی با مشتری جلویی گفتوگو کرد؟ به اولین عکسالعمل خودتان نگاهی بیندازید: مقاومت، نقطه مقابل آن چیست؟ پذیرش. منظور ما این نیست که اگر در مذاکرهای بیتحرک قرار گرفتهاید، بگویید: «به به، عجب مذاکره بدی»، بلکه بگویید: «این هم یک مذاکره بد، چیزی که دیوانهام میکند، اما مجبورم با آن کنار بیایم.» برای پذیرش شرایط از طنز استفاده کنید. فقط زمانی میتوانید بهدرستی عمل کنید که موقعیتتان را پذیرفته باشید. اگر لجوجانه بنای مخالفت با شرایط را بگذارید، تعادلتان را از دست میدهید. پذیرش مستلزم برداشتن سه گام اصلی است، بایستید، بنگرید و گوش کنید.
بایستید: همه ما یک دکمه مکث داریم، وقتی در شرایط بد قرار میگیرید از آن استفاده کنید.
بنگرید: متوجه باشید که دارید یکی از موقعیتهای تنشزای زندگیتان را تجریه میکنید، بعد میبینید که همیشه قادرید از بین ناراحت شدن و نشدن یکی را انتخاب کنید. از خود بپرسید: احساساتی شدن میتواند به هدفی که دارم کمک کند؟ وقتی پاسخ میدهید: نه، دیگر تنش نخواهید داشت.
گوش کنید: به آنچه خود درونیتان از شما میخواهد گوش فرا دهید، عموما اگر موقعیت مذاکره را دوست نداشته باشید، سه راه دارید:
یک: تطبیق دادن خودتان با شرایط یعنی خود را با موقعیت وفق دهید، ممکن است تصور شما از زمانی که بعضی افراد برای رسیدن به توافق دارند اشتباه باشد، این تصور را اصلاح کنید تا آرام شوید، گاهی ممکن است با قدری تاخیر کنار بیاید.
دو: تغییر شرایط، آیا راههای بهتری برای رسیدن به هدفتان وجود دارد؟ اگر پاسخ شما مثبت است، از این راهها استفاده کنید، بهتر است پیش از شروع مذاکرات این گزینه و ابعاد آن را در نظر میگرفتید، گاهی برای تغییر دادن شرایط، خیلی دیر است که از وسط یک مذاکره شروع کنیم.
سه: رها کردن بهمنظور طفره رفتن از عواقب بد. اگر شرایط مذاکره بهنحوی بد است که ماندن شرایط بدی را برای شما رقم میزند، نیازی نیست خودتان را مجبور کنید، در این شرایط میتوانید اوضاع را بسنجید و مذاکره را رها کنید.
ندای درون هر فرد عاقلی درنهایت قادر است او را راهنمایی کند، چه چیزی برای فرد مناسبتر است؟ تطبیق با شرایط؟ رها کردن همه چیز؟ تغییر اوضاع؟ به توصیه این ندای درون گوش کنید تا دیگر هرگز تنشی احساس نکنید.