کودکان با ویژگی های سرشتی متفاوت هنگام تعاملات اجتماعی پاسخ و بازخوردهای متفاوتی را از محیط دریافت می کنند، مثلاً کودک گرم و معاشرتی از دیگران بازخوردهای مثبت و مبتنی بر پذیرش دریافت می کند، در حالی که ممکن است والدین برای کنترل کودکی که به همه ی محرک ها عکس العمل شدید نشان می دهد و بد خلق و بی قرار است از روش های تربیتی سخت و تنبیهی استفاده کنند که استفاده از این روش ها خود منجر به بروز پرخاشگری در کودک می شود.
وضعیت سلامتی، توانایی های شناختی، ویژگی های سرشتی کودک همراه با محیط خانواده و زمینه های فرهنگی- اجتماعی، فرآیند رشد و تکامل و تعاملات اجتماعی آینده ی کودک را ترسیم می کند. بنابراین ویژگی های سرشتی می تواند به عنوان عامل خطرساز یا عامل حمایت کننده عمل کند.
از طرف دیگر ارتباط با هم سالان نیز تحت تأثیر ویژگی های سرشتی قرار می گیرد، مثلاً شاید کودکی با ویژگی های سرشتی دشوار به دلیل تعاملات نامناسب با مادر و گرفتن بازخوردهای منفی از او دلبستگی نا ایمن داشته باشد و این دلبستگی در آینده منجر به کناره گیری کودک از تعاملات اجتماعی با هم سالان شود، یعنی به نوعی ویژگی های سرشتی کودک دشوار به عنوان عامل خطرساز در طرد اجتماعی کودک عمل می کند.
چه رابطه ای بین ویژگی های سرشتی و عوامل محیطی وجود دارد؟
مطالعات طولی که حدود 30 سال طول کشیده است نشان داده که ویژگی های سرشتی در اغلب افراد تا نوجوانی و بزرگ سالی ادامه پیدا کرده است شاید در برخی از افراد ویژگی ها تغییر کرده است. ولی اغلب پژوهشگران در گزارشات خود بر این نکته تأکید داشته اند که اغلب کودکان دشوار در ابتدا و میانه ی کودکی دچار اختلالات رفتاری بوده اند، اما این نکته را نیز باید در نظر داشت که ممکن است اختلالات رفتاری در کودکان راحت نیز دیده شود؛ بنابراین علاوه بر ویژگی های سرشتی، عدم هماهنگی با محیط ( انتظارات محیطی) نیز از اهمیت زیادی برخوردار است.
سرشت کودک چه تأثیری بر واکنش او نسبت به اختلافات زناشویی والدینش دارد؟
بدیهی است در چنین محیطی والدین به شدت تحت فشارهای روانی قرار می گیرند و بازخورد آن ها نسبت به رفتارهای این گونه فرزندان منفی است و احتمال انواع بدرفتاری نیز بیش تر می شود. مطالعات طولی نشان می دهد تأثیر مشکلات و اختلافات زناشویی و طلاق بر پسران بیش تر از دختران است. در این مطالعات مشخص شده است که دو سال پس از طلاق والدین مشکلات عاطفی- اجتماعی دختران تقریباً کامل بر طرف شده، در حالی که در اکثر موارد پسران دچار مشکلات ارتباطی با والدین، خواهران و برادران، معلمین و هم سالان بوده اند. استرس های ناشی از اختلافات و طلاق مسلماً در پسران دشوار بیش تر است. آن ها با وضعیت پس از طلاق سخت تر کنار می آیند و رفتارهای همراه با لج بازی، پرخاشگری و سرکشی در آن ها بیش تر می شود.
آیا سبک های فرزند پروری بر تعاملات اجتماعی کودکان تأثیر دارد؟
البته، تعاملات اجتماعی کودکان تحت تأثیر روش های تربیتی والدین قرار دارد. به کارگیری قوانین خاص در منزل، استفاده از روشهای تشویقی و وجود ساختار مشخص در نظام خانواده همراه با ویژگی های سرشتی کودکان، نقش مهمی در رشد و تکامل آن ها دارد، هم چنین روش های تربیتی والدین نیز تحت تأثیر فرهنگ قرار دارد.
دو حیطه در نظام تربیتی والدین بر تعاملات کودکان تأثیر دارد، یکی از آن ها گرمی و محبت والدین است که شامل میزان حمایت، محبت و تشویق آن ها می شود.
حیطه ی دوم « کنترل والدینی» است، یعنی میزان نظم و نظارتی که والدین بر رفتار کودکان خود دارند. بر اساس این دو حیطه سبک های فرزند پروری به چهار دسته تقسیم می شود؛ سبک فرزند پروری مقتدرانه که در این شیوه ی تربیتی، گرما و محبت و کنترل والدین کافی و متعادل است، در این سبک والدین با محبت و حمایت کننده هستند ولی در سیستم خانواده ی آن ها قوانین و حدود مشخص و با ساختار منظم وجود دارد. در چنین فضایی کودک با هر ویژگی شخصیتی اعم از راحت، دشوار یا دیرجوش، احساس امنیت و آرامش می کند، برای هر نوع رفتار کودک بازخورد مشخص وجود دارد، روش های تشویق و تنبیه تعیین شده است، کودک تقریباً پیامد رفتار خود را می داند و سعی می کند بر اساس بازخوردهای والدین رفتار خود را تنظیم کند؛ميگنا دات آي آر،وجود حدود و قوانین مشخص در خانواده به کنترل رفتار کودکان دشوار کمک بیش تری می کند و این ثبات و پایداری در روش های تربیتی موجب بروز احساس امنیت در خانواده به خصوص در فرزندان می شود. در چنین خانواده هایی با این نوع سبک تربیتی کودکان، خلاق، متکی به نفس، مستقل و موفق، بار می آیند.
در سبک فرزند پروری مستبدانه، گرما و محبت والدین کم و در مقابل کنترل آن ها شدید است. در این روش، والدین در عین داشتن انتظارات زیاد از فرزندان خود، کنترل و نظارت شدیدی بر رفتار آن ها دارند و بیش تر از روش های تنبیهی و تهدید استفاده می کنند؛ اغلب کودکان به خصوص کودکان دشوار به این روش تربیتی پاسخ خوبی نمی دهند، در چنین سیستمی کودکان زود از کوره در رفتن، دمدمی مزاج بودن، پرخاشگری و اختلالات رفتاری شدید را نشان می دهند، احساس عدم امنیت و آرامش در چنین خانواده های کاملاً احساس می شود.
کودکان دشوار با والدین مقابله می کنند و اغلب برخوردهای شدیدی میان والدین و کودکان به وجود می آید و در صورت استفاده از این نوع روش تربیتی، کودکان دیرجوش بیش تر گوشه گیر و منزوی می شوند.
در سبک فرزند پروری سهل گیرانه، گرما و محبت زیاد است ولی کافی دارند اما قوانین مشخص با حد و مرز معین برای کنترل رفتار کودکان وجود ندارد، در چنین روشی تشویق و حمایت به اندازه ی کافی وجود دارد اما ساختار مشخصی برای رفتار کودکان تعریف نشده است. با چنین سبک فرزند پروری کودکان پرخاشگر، ناپخته و خارج از کنترل هستند.
در این خانواده ها بعضی از کودکان لوس می شوند، یعنی رفتار اجتماعی آن ها نسبت به سن تقویمی شان ناپخته تر است، بدیهی است که در این سیستم به علت عدم وجود قوانین مشخص در خانواده کودکان دشوار مشکلات بیش تری مانند پرخاشگری و عدم رعایت احترام والدین را تجربه می کنند و دچار اختلالات رفتاری عمیق تری می شوند.
در نهایت در سبک فرزند پروری بی اعتنا، سطوح گرما و محبت و هم چنین کنترل و نظارت پایین و کم است. در این نظام تربیتی همین طور که محبت و حمایت کافی وجود ندارد، سرپرستی و کنترل بر رفتار کودکان نیز وجود ندارد. در چنین محیطی کودکان معمولاً متوقع، سرکش و نافرمان بار می آیند و توانایی برقراری تعاملات درست اجتماعی مانند شرکت در بازی های گروهی و دوست یابی و نگه داشتن آن ها را ندارند. در این روش فرزندان اغلب بدون نظارت رشد می کنند، آن ها مرتب به حد و مرز والدین تجاوز می کنند، در این خانواده هیچ فردی در پایگاه قدرتی مشخص حضور ندارد، به نوعی سیستم خودمختاری برای هر نوع رفتاری در خانواده وجود دارد و در چنین نظامی هر فرد با سبک خودش و برای خودش تصمیم می گیرد و آن را اجرا می کند. مسلماً در این خانواده ها باز هم کودکان دشوار گرفتار مشکلات بیش تری مثل پرخاشگری، نافرمانی و سرکشی می شوند.
بنابراین کودکان با هر ویژگی سرشتی که دارند نیاز به محبت و کنترل کافی دارند، آن ها نیاز دارند که مورد قبول و پذیرش والدین و دریافت کننده ی عشق آن ها باشند و در عین حال نیاز دارند که در خانواده قوانین معینی وجود داشته باشد تا از آن ها پیروی کنند.
کارستان