مدت هاست روان شناسان افراد را به ۲تيپ شخصيتي برونگرا و درونگرا تقسيم کرده اند. پس از طرح اين موضوع در حيطه علم روان شناسي، تعداد بي شماري از محققان و کارشناسان درباره اين موضوع تحقيق و تفحص کردند و آزمون هاي ارزيابي فراواني براي تشخيص تيپ شخصيتي افراد تهيه و ارائه شد؛ آزمون هايي براي دسته بندي افکار، احساسات، قضاوت و درک فرد به منظور بررسي کلينيکي تيپ شخصيتي وي.
به گفته روان شناسان يکي از بهترين، سريع ترين و دقيق ترين آزمون ها براي شناسايي شخصيت فرد، پاسخ به اين سوال است: «وقتي تحت فشار هستيد، خسته ايد، ناراحتيد، عصباني هستيد و استرس زيادي داريد، چه چيزي حالتان را بهتر مي کند؟»
به اين سوالات به ۲شيوه مشخص مي توان پاسخ داد که در ادامه مطلب به آن اشاره مي کنيم. درونگرايي و برونگرايي.روان شناسان تمام افراد را به ۲دسته درونگرا و برونگرا تقسيم مي کنند، اما بيشتر مردم درونگرايي را با خجالتي بودن مترادف مي دانند. به نوشته مجله روان شناسي بهتر است اين نکته را در همين ابتداي بحث روشن کنيم تا مشخص شود که اين دو مفهوم با هم، نقاط افتراق زيادي دارد. درونگرايي گرايش به دنياي دروني انسان يعني افکار، احساسات، تجربيات و نظريات فرد و جمع است. فرد درونگرا رضايت و مفهوم زندگي را نه از افراد، اشيا و جهان خارج بلکه از درون زندگي مي گيرد. در مقابل فرد برونگرا به طور اخص دستاوردهايش را چه به لحاظ مادي و چه به لحاظ معنوي، از طريق برقراري ارتباط با جهان خارج مي يابد.
البته هيچ کس درونگرا يا برونگراي مطلق نيست بلکه اين دو مفهوم در ۲قطب اين محور قرار دارد و بيشتر افراد بين اين دو قطب و در نزديکي يکي از آن ها قرار مي گيرند. افراد درونگرا به معناي واقعي آن در بيشتر جوامع به ويژه جوامع غربي در اقليت هستند و حتي غيرطبيعي توصيف مي شوند. درونگرايي صرف اغلب با ترس از اجتماع، اختلال اسکيزوئيد، اوتيسم و حتي سايکوز همراه است؛ وقتي که فرد به کلي با واقعيت بيرون قطع ارتباط کرده است. از طرف ديگر برونگرايي صرف نيز با فعاليت اجباري، اعتياد به کار، مانيا(جنون) و رفتارهاي اعتيادگونه همراه است؛ طبيعي است که سلامت روان در گرو ايجاد تعادل بين اين ۲قطب است.اين دو ويژگي بدون شک تحت تاثير تربيت و محيط به فعليت درمي آيد. به عنوان مثال در جوامع غربي برونگرايي از دوران کودکي آموزش داده مي شود و در جامعه به عنوان يک فرم اجتماعي پذيرفته شده است.
در نتيجه بسياري از افراد درونگرا که به سوي رفتارهاي برونگرايانه متمايل شوند، در نهان احساس اضطراب دايمي، افسردگي و خستگي مفرط مي کنند. گاهي جامعه و فرهنگ اجتماعي گرايش به يک تيپ شخصيتي را تشويق مي کند.
به طور کلي اغلب افراد درونگرا براي برقراري ارتباط با جهان خارج دچارمشکل هستند و افراد برونگرا نيز به همين اندازه و با تنهايي و در خود ماندن مشکل دارند. اصرار هر يک بر رفتارهاي درونگرايانه يا برونگرايانه اغلب باعث شکل گيري الگوي رفتاري اجتنابي مي شود.
روان شناسي معاصر بر اين نکته مهم تاکيد مي کند که پذيرش و محترم شمردن هر يک از اين ويژگي ها در جاي خود ارزش بسياري دارد. يونگ روان شناس معروف تاکيد مي کند: «نکته اساسي در شناخت تيپ شخصيتي اين است که اين دو ويژگي در واقع همانند لنزي است که ما جهان را از آن نگاه مي کنيم و تصميم مي گيريم چگونه زندگي کنيم و يا واقعيت ها را تفسير کنيم.»
اگر در پاسخ به پرسشي که در مقدمه به آن اشاره شد ترجيح مي دهيد در منزل بمانيد، کتاب بخوانيد، دوش بگيريد، موسيقي گوش کنيد يا کاري را به تنهايي انجام دهيد به احتمال زياد درونگرا هستيد. در مقابل اگر ترجيح مي دهيد به مهماني برويد، به ملاقات دوستتان برويد و يا کار هيجان انگيزي انجام دهيد احتمالاً برونگرا هستيد.
حال چه اتفاقي مي افتد اگر فردي نداند درونگراست يا برونگرا؟ اگر کسي نتواند به اين سوالات پاسخ قاطع دهد، چطور؟ اگر افراد درونگرا سعي کنند مانند افراد برونگرا زندگي کنند، با مشکلاتي روبه رو مي شوند، زيرا ارتباط با خود دروني شان قطع مي شود؛میگنا دات آی آر.همين اتفاق هم براي برونگرايان مي افتد اگر ويژگي هاي ذاتي خود را در نظر نگيرند، به عقيده دکتر يونگ «فرديت» در افراد درونگرا با پرورش و ترکيب ويژگي هاي ثانويه فردي (برونگرايي) و در افراد برونگرا با پرورش ويژگي هاي ثانويه فردي (درونگرايي) شکل مي گيرد. براي هر دو گروه، اين کار بسيار دشوار است زيرا آن چه براي يک درونگرا ساده است براي فرد برونگرا بسيار دشوار مي نمايد.
اما نکته اين جاست که اين تلاش نبايد با حذف ويژگي هاي اوليه يا اصلي فرد همراه باشد زيرا در اين صورت، فرد به فرديت مورد نظر دست پيدا نمي کند.
فرد درونگرا با حفظ خصوصيات فردي بايد برونگرايي را ياد بگيرد و فرد برونگرا با حفظ ويژگي هاي فردي بايد درونگرايي را فرا بگيرد اما برونگرا بماند. تعادل، کليد اصلي است و همچنان که در روان کاوي آمده است، پذيرش و مراقبت از ويژگي هاي فردي ضروري است زيرا رد کردن ويژگي هاي ذاتي افراد در نهايت تاثير مخرب بر شخصيت فرد مي گذارد.
در همين ارتباط با دکتر رضا مهدوي روان پزشک گفت وگويي انجام داديم.دکتر مهدوي با اشاره به اين که شخصيت انسان متشکل از ۳جزء اصلي شامل خلق و خو، کاراکتر و روان است، به خراسان مي گويد: خلق و خو همان چيزي است که ما به مزاج و طبع هم تعبير مي کنيم و فردي را آرام و خونسرد و ديگري را پرحرارت و عصبي توصيف مي کنيم. اولين چيزي که در شخصيت انسان در بدو تولد آشکار مي شود همين خلق و خوست بر اين اساس بعضي نوزادان آرام و برخي ديگر دشوار هستند. کاراکتر شامل مکانيسم هاي دفاعي خاصي است که هرفردي در شخصيت خود دارد. «روان» انسان مربوط به درک فرد از خود و زمان حال مي شود. به اين ترتيب بسته به اين که افراد چه خلق و خويي با چه نوع کاراکتري را داشته باشند، با انواع شخصيت ها روبه رو مي شويم.
زيرا خلق و خو و کاراکتر هر يک تقسيم بندي هاي جزئي تري دارد.دکتر مهدوي با بيان اين که چه درونگرايي چه برونگرايي در حد افراطي مشکلاتي را در روابط فردي و اجتماعي به وجود مي آورد، تاکيد مي کند: حد وسط آن شخصيت سالم و طبيعي است که به موقع و تحت شرايط درون گرا و در هنگام ضرورت برون گراست. به عبارتي بايد تعادل را به افراد آموخت و تلاش کرد که خودآگاهي افراد را بالا ببريم. هر قدر اطلاعات فرد از ويژگي هاي شخصيتي اش بيشتر باشد، قطعاً بهتر مي تواند کنترل رفتارها و هيجانات خود را به دست بگيرد. آموزش و دادن اطلاعات در اين مورد در سنين نوجواني به فرد کمک مي کند ريشه مشکلات خود را شناسايي کند و سطح خودآگاهي اش افزايش يابد.
از طرف ديگر والدين هم مي توانند با شناسايي اين ويژگي ها در فرزند خود، زمينه را براي موفقيت رشد تحصيلي و افزايش تعاملات اجتماعي فراهم کنند.
کارستان
فنون موفقیت شغلی و اجتماعی برای همه | پزشکی، بهداشت و سلامت | خانواده، فرزندان، روابط همسران | ویژه دختران و پسران جوان | اطلاعات عمومی و جالب و خواندنی