خیلی از باهوشترین افرادی که ما میشناسیم، در مسیر پیشرفت به سختی و آرامی حرکت میکنند، تنها به این دلیل که قوانین سادهای که تواناییهای ما برای پیشرفت را کنترل میکنند را فراموش میکنند. در زیر، لیستی کوتاه از این قوانین آورده شده است.
تحصیلات و هوش، باید با عمل همراه باشد
مهم نیست که شما ضریب هوشی یک نابغه یا دکترای فیزیک کوانتوم داشته باشید، شما بدون کار و فعالیت، نمیتوانید چیزی را تغییر دهید و یا پیشرفت درستی در دنیای واقعی داشته باشید. فرق بسیار بزرگی بین دانستن روش انجام یک کار و واقعاً انجام دادن آن وجود دارد. دانش و هوش، بدون عمل هیچ فایدهای نخواهند داشت.
موفقیت و شادی دو چیز متفاوت هستند
من یک فرد بسیار باهوش را میشناسم که در سال گذشته صدها میلیون تومان درآمد داشت. هر کسی که من میشناسم، آن فرد را فردی کاملاً موفق تصور میکند. ولی آیا واقعاً اینطور است؟ چند روز پیش، آن فرد به طور کاملاً ناگهانی صحبت را با من باز کرد و به من گفت که خسته و تنهاست و احساس میکند که خودش را فراموش کرده است! آیا این عجیب نیست؟ فردی که همه وی را کاملاً موفق فرض میکردند، واقعاً شاد نیست.
همچنین من موجسواری را میشناسم که تقریباً همه روز جلوی مجتمعهای ویلایی لوسآنجلس موجسواری میکند، ولی خودش در داخل آلاچیق کوچکی به همراه دوستش زندگی میکند و بعضی مواقع به خاطر پول به گردشگرها روش موجسواری را یاد میدهد. آن فرد، یکی از شادترین و مثبتترین افرادی است که من در تمام عمرم دیدهام، ولی آیا زندگی وی، زندگی موفقیتآمیزی است؟
چه چیز شما را شاد میکند؟ چه چیز شما را موفق میکند؟ این دو سؤال، جزء مهمترین سؤالاتی هستند که شما باید از خود بپرسید. ولی این دو، دو سؤال متفاوت هستند.
هر کسی صرفاً برای خود کار می کند
مهم نیست که شما چطور پول در میآورید یا اینکه فکر میکنید برای چه شخصی کار میکنید، کار شما صرفاً برای یک شخص است، خودتان. سؤال بزرگ این است که شما چه چیزی میفروشید، و به چه شخصی؟ حتی اگر شما یک کار دولتی تمام وقت داشته باشید، صرفاً برای خود کار میکنید. شما واحدهای وجود خودتان (ساعتهای زندگی) را به مشتری (کارفرما) فروخته و در ازای آن چیزی دریافت میکنید.
پس بهتر است به دنبال راهی باشید که در زمان صرفهجویی کرده و درآمد خود را افزایش دهید.
داشتن انتخابهای زیاد، تصمیم گیری را سخت میکند
الآن قرن 21م است و اطلاعات به سرعت نور منتقل میشوند و موقعیتهای نوآوری به نظر نامحدود میرسند. ما تعداد زیادی امکان انتخاب برای طراحی روش زندگی و کار خود پیش روی داریم. ولی متأسفانه، امکان انتخابهای زیاد معمولاً به عدم انتخاب، گیج شدن و بیحرکتی میانجامد.
مطالعات کاری و بازاریابی نشان داده است که هر چقدر مشتریان با حق انتخاب بیشتری در خرید محصول مواجه باشند، معمولاً محصولات کمتری خریداری میکنند. قاعدتاً، تصمیمگیری برای خرید بهترین محصول از بین 3 محصول خیلی راحت تر است تا اینکه بخواهیم از بین 300 محصول بهترین را انتخاب کنیم. اگر تصمیم خرید سخت باشد، اکثر افراد معمولاً از خرید خودداری میکنند.
پس اگر شما میخواهید یک محصول را به فروش برسانید، آن را برای مردم ساده کنید، و اگر میخواهید یک تصمیم مهم در مورد زندگی بگیرید، وقت خود را برای بررسی تمام اطلاعات مربوط به همه گزینههای موجود هدر ندهید. چیزی که فکر میکنید برای شما جواب میدهد را انتخاب کرده و آن را امتحان کنید. اگر جواب نداد، چیز دیگری را امتحان کرده و ادامه دهید.
همه افراد دارای ابعاد شکست و ابعاد پیروزی هستند
این نکته، شبیه نکته 2 است ولی شرایط مربوط به خود را دارد.
سعی برای کامل و بینقص کردن همه چیز، هدر دادن زمان و انرژی است.
همه افراد، افرادی چندبعدی هستند. تجار بزرگ، نویسندههای مطرح، شعرای بزرگ، و حتی والدین ما ابعادی از موفقیت و شکست در زندگی خود داشتهاند.
ابعاد موفق ما، معمولاً حول کارهایی که ما اکثر روز را صرف انجام آنها میکنیم میگردد. ما در این موضوعها موفق هستیم، به این دلیل که زمان بیشتری را صرف انجام آنها کردهایم. این بخشی از زندگی ما است که ما میخواهیم دیگران ببینند، بخشی از زندگی که کار زندگی ما را در خود دارد. این، شخصیتی اجتماعی است که ما دوست داریم مردم ما را با آن بشناسند.
ولی پشت هر خط داستانی ای که ما برای خود طرحریزی میکنیم، یک فرد چندبعدی، با تعداد زیادی شکست و ناراحتی نهفته است. بعضی اوقات این فرد، یک شوهر یا زن بد است. بعضی اوقات آن فرد، به قیمت ناراحتی دیگران میخندد. و بعضی اوقات آن فرد، از دیگران تقلید کرده و از نتیجه زحمت دیگران استفاده میکند.
هر اشتباهی که انجام دهید، نوعی از پیشرفت است
اشتباهات، درسهای مهم را به شما یاد میدهند. هر دفعه که یک اشتباه میکنید، یک قدم به هدف خود نزدیک تر میشوید. تنها اشتباهی که ممکن است واقعاً به شما صدمه بزند، این است که به خاطر ترس از اشتباه کردن، هیچ کاری انجام ندهید.
پس تأمل نکنید، شک به دلتان راه ندهید. در زندگی، به دست آوردن فرصت خیلی مهم نیست، استفاده از فرصت است که اهمیت دارد. شما هیچوقت نمیتوانید 100% مطمئن باشید که موفق میشوید، ولی میتوانید 100% موفق باشید که در صورتی که کاری انجام ندهید، موفق نمیشوید.
می توانید در کارهایی که دوست ندارید هم موفق شوید
اگرچه من پیشنهاد نمیکنم که شما کار یا حرفهای که دوست ندارید را انتخاب کنید، ولی از خیلی از افراد باهوش که به دنبال بهانهای برای کار نکردن بودهاند این عبارت را شنیدهام که "برای اینکه در کاری که انجام میدهید موفق باشید، باید کاری که انجام میدهید را دوست داشته باشید." این عبارت واقعاً درست نیست.
یکی از دوستان خوب من، یک حساب دار است. او چندین بار به من گفته است که کارش را دوست ندارد ، که "کار وی تا حد مرگ کسالتآور است"، ولی او اغلب پاداش و ترفیع میگیرد. در سن 28 سالگی، از بین 1000 حساب دار جزء در بخش خود، او یکی از دو نفری بود که به سمت رئیس حساب داری ترفیع پیدا کرد. چرا؟ برای اینکه با وجود اینکه او کارش را دوست ندارد، ولی در انجام آن موفق است.
مثالهای بسیار زیادی در این مورد وجود دارند، ولی کلیات همه آنها شبیه به هم است. فقط بدانید که اگر فردی، برای یادگیری یک حرفه یا کار، به اندازه کافی زمان صرف کند، وی میتواند به صورت خارقالعاده ای در انجام آن کار موفق باشد، حتی اگر علاقهای به انجام آن نداشته باشد.
مشکل ما با بقیه ، اغلب مربوط به خودمان است
در خیلی از موارد، مشکلی که ما با بقیه افراد، همسر، والدین، فرزندان، همکاران و ... داریم، واقعاً خیلی ربطی به آنها ندارد. برای اینکه خیلی از مشکلاتی که ما فکر میکنیم با آنها داریم را به صورت ناخودآگاه در ذهن خود ایجاد کردهایم. شاید آنها کاری در گذشته انجام دادند که ترس یا عدم اطمینانی که در ما وجود داشت را تحریک کرده و یا شاید کاری که ما توقع داشتیم انجام دهند را انجام ندادند. در هر صورت، مشکلاتی اینچنین، واقعاً مربوط به بقیه نیست، بلکه ریشه آنها به خود ما بازمیگردد.
و البته این چیز بدی نیست، این به این معنی است که این مشکلات کوچک، راحت تر پیدا و حل خواهند شد. به خاطر اینکه ما، در هر صورت مسئول تصمیمهایی هستیم که برای خود میگیریم. ما باید تصمیم بگیریم که آیا میخواهیم سرمان با خاطره وقایع گذشته پر باشد، و یا اینکه ذهن خود را برای واقعیتهای مثبتی که در پیش رویمان قرار دارد باز کنیم.
تنها کاری که لازم است انجام دهیم این است که بخواهیم وقایع را کمی متفاوت ببینیم و "چه بود" و "چطور باید میبود" را با "چیست" و "چطور میتواند باشد" عوض کنیم.
تصمیمات احساسی، به ندرت تصمیمات خوبی هستند
تصمیماتی که به علت احساسات سنگین گرفته میشوند، معمولاً عکسالعمل های منحرف بوده و قضاوتهای آگاهانه نمیباشند. این عکسالعمل ها، محصول جانبی تفکرات هوشیارانه محدود که با احساسات آنی شدید و قوی ترکیب میشوند میباشند و هوشیاری کامل در آنها وجود ندارد.
بهترین توصیه در این موارد ساده است: به احساسات خود اجازه ندهید که هوش شما را کنترل کنند. قبل از اینکه تصمیمی بگیرید که زندگی شما را عوض کند، در آرامش و خونسردی به آن فکر کنید.
شما هیچگاه برای یک فرصت کاملاً آماده نخواهید بود
بزرگترین چیزی که افراد باهوش را از قبول موقعیت بازمیدارد این است که آنها فکر میکنند آماده نیستند. به عبارت دیگر، آنها فکر میکنند که به اطلاعات، مهارت، تجربه، و ... دیگری نیز برای پذیرش و موفقیت در این فرصت نیاز دارند. متأسفانه، این نوع فکر، همانند سدی جلوی پیشرفت فردی را میگیرد.
حقیقت امر این است که زمانی که موقعیتی فراهم میشود، هیچکس به طور 100% برای پذیرش آن آمادگی نخواهد داشت. به این علت که اکثر موقعیتهای بزرگ در زندگی، ما را مجبور میکنند که به طور احساسی و عقلی پیشرفت کنیم. آنها ما را مجبور میکنند که از منطقه راحتی، پا را فراتر گذاشته و سختیها را بپذیریم. به همین دلیل، ما در ابتدای امر، احساس خوبی در مورد قبول این موقعیتها نخواهیم داشت، و زمانی که ما احساس خوبی نداشته باشیم، احساس آمادگی نخواهیم کرد.
فقط به یاد داشته باشید که موقعیتهای عالی پیشرفت و تکامل در زندگی شما فرارسیده و میگذرند. اگر شما میخواهید تغییرات مثبتی در زندگی خود ایجاد کنید، شما باید این موقعیتها را در آغوش کشیده و حتی با اینکه خود را برای قبول آنها آماده نمیدانید، از آنها فرار نکنید.
کارستان