«اعلیحضرتا مملکت خراب، رعیت پریشان و گداست. تعدی حکام و مامورین بر مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مامورین اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند می برند. قوه قضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقص کردن، اطاعت می کنند... در اندک زمان (حکام) از مال رعیت صاحب مکنت و ثروت شدند. پارسال دخترهای قوچانی را در عوض سه ری گندم مالیات، که نداشتند بدهند، گرفته به ترکمانها و ارامنه عشق آباد به قیمت گزاف (بین 10 تا 100 تومان به ازای هر نفر) فروختند (تعداد برده ها بین 250 تا هزار نفر گزارش شده است). ده هزار قوچانی از ظلم به خاک روسیه فرار کردند. هزارها رعیت ایران از ظلم حکام و مامورین به ممالک خارجه هجرت کرده به حمالی و فعلگی گذران می کنند و در ذلت و خواری می میرند...» (عریضه آیت الله طباطبایی، یکی از رهبران مشروطه، به مظفرالدین شاه در سال 1906 به نقل از کتاب حکایت دختران قوچان. اثر افسانه نجم آبادی. انتشارات روشنگران. 1374 صفحات 3 و 21)
قربانیانی که در گذشته به صورت سیستماتیک و دسته جمعی تحت ستم قرار گرفته اند، حداقل مستحق آن اند که یاد و خاطره دردهایشان زنده نگاه داشته شود. فراموش کردن ایشان ظلمی است مضاعف که ما از این سوی تاریخ بر آنان روا می داریم. آنچه بر بومیان ساکن امریکای شمالی طی چند سده اخیر رفته است در تاریخ ثبت است و هرگز از یادها نمی رود. به همین ترتیب ظلمی که اروپاییان بر سیاهپوستان افریقایی روا داشتند و میلیونها تن از ایشان را به بردگی و بیگاری به قاره امریکا بردند هرگز از وجدان جمعی بشریت پاک نمی شود و همه ساله یاد و خاطره این بردگان بی گناه گرامی داشته و از آنها اعاده حیثیت می شود.
اما آیا برای صدها هزار زن، مرد و کودک ایرانی که به گواهی اسناد و مدارک غیرقابل انکار تاریخی در طی چندین قرن توسط ترکمانان و ازبکهای آسیای مرکزی به بردگی گرفته شده و در بازارهای برده خیوه و خوارزم به فروش رسیده اند هم بزرگداشتی برگزار می شود؟ بزرگداشت پیشکش، اصلا آیا کسی چیزی از آنها شنیده است؟ آیا امروز هموطنان، همزبانان و همکیشان آن بیچارگان از ستمی که بر آنها روا داشته شده آگاهی دارند؟
کودکان ما با داستانهایی چون «کلبه عمو تام»، «هاکلبری فین» و دهها فیلم و کارتون درباره سیاه پوستان و سرخپوستان امریکای شمالی و سرنوشت تلخ آنها بزرگ می شوند، اما آیا آنها چیزی درباره نیاکان خود که تحت سخت ترین و وحشیانه ترین شرایط انسانی به بردگی گرفته می شدند هم می خوانند یا می شنوند؟ آنها با مطالعه داستانها و کارتونها غربی درک می کنند که تعصب و تبعیض نژادی تا چه حد نفرت انگیز است و جایی در جهان امروز ندارد، اما کمتر به آنها درباره تعصبات مذهبی و فجایعی که در تاریخ این آب و خاک به بار آورده چیزی آموزش داده می شود.
نگارنده این سطور روایتهای هولناکی از دوران «ترکمن شوری» (شورش و تهاجم ترکمنها) از ریش سفیدهای خراسانی شنیده بود اما هیچگاه به عمق این فاجعه تاریخی پی نبردم تا وقتی که در اثنای مطالعه سفرنامه های اروپائیان به ایران و آسیای مرکزی (در عهد قاجار) به مطالب حیرت انگیزی درباره ابعاد این جنایت برخوردم که در ادامه برای آگاهی بیشتر مخاطبین عیناً ذکر می گردد:
روایت «هنری موزر» از بردگان ایرانی
در سرزمینی در قلب آسیای مرکزی که به اندازه نصف کشور امریکا وسعت داشت، شهرهای آباد زیادی مثل خجند، خیوه، بخارا، تاشکند، کاشغر، عشق آباد، گئوک تپه، سمرقند و... وجود داشت که در سده های 18 و 19 میلادی چرخ اقتصاد آنها بر دوش برده های ایرانی و روس بود. موزر که همزمان با عهد ناصرالدین شاه به ترکستان سفر کرده بود، مشاهدات خود را در این خصوص چنین نقل می کند:
«زراعت زمین در آسیای میانه شامل چند محصول می شود که بیشتر برعهده زرخریدان (بردگان) است. به این معنا که جماعت صحراگرد قرقیز و ترکمن به اطراف تاخت و تاز کرده و مردم را اسیر می نمایند و بعد آنها را به جماعت سارت و ازبک (یکجانشینان آسیای مرکزی) می فروشند. بازار عمده برای خرید و فروش اسرا در تاشکند و بخارا و خیوق بود و اسرا را به قیمت گزاف می فروختند. در مملکت خیوق دو هزار نفر اسیر روس و پانزده هزار نفر اسیر ایرانی موجود است و تعداد زیادی نیز در مملکت بخارا بودند (پیتر هاپکرک نیز شمار برده های ایرانی را تنها در شهر خجند در همان عصر حدود 30 هزار نفر ذکر می کند!) که همواره بر تعداد آنها افزوده می شد و آنها را به زراعت (یا ساخت سد) مشغول می داشتند... ترکمنها جنگ کردن با مسلمانهای شیعه را ثواب عظیمی می پنداشتند... قیمت اسرای روسی از قیمت اسرای ایرانی بیشتر بود اما با این وجود زنهای ایرانی را اگر جوان و زیبا بودند به قیمت گزاف می فروختند.» سفرنامه ترکستان و ایران (1886). اثر هنری موزر. به کوشش محمد گلبن. 2536. ص 121
روایت «کلنل مک گرگور» از بردگان ایرانی
مک گرگور یک افسر انگلیسی است که در دهه 1870 سفری تجسسی را به ایالت خراسان و افغانستان آغاز می کند و از نفوذ شکارچیان برده (ترکمنها) تا جنوب خراسان (شهرستان قائن در 500 کیلومتری جنوب مشهد) اطلاعات هولناکی ارائه می کند:
«تقریبا در نیمه راه به روستای ویران شده ای به نام فیض آباد (حوالی منطقه سنگ بست در حاشیه شهر مشهد) رسیدیم. گفته می شود هنگامی که بیشتر مردان خارج از روستا بودند ترکمانان آنها را غافلگیر کرده اند و همه نفوس- در حدود یکصد تن- را با خود برده اند. این آگاهیها را مردی به من داد که زن، سه پسر و یک دخترش را به این ترتیب از دست داده بود. بیچاره فلک زده دلم برایش سوخت او می گفت: "ای صاحب از خدا می خواهم یا شما (انگلیسی ها) و یا روسها بیایید و ما را از شر این شیاطین (ترکمنها) نجات دهید." شرح سفری به ایالت خراسان. کلنل سی ام مک گرگور. ترجمه مجید مهدی زاده. انتشارات آستان قدس رضوی. 1366. ص 142
مک گرگور در جای دیگر می گوید: «...من در قطعه زمینی مسطح بیتوته کردم و مردم برای دیدن و گفتگو با من آمدند و همه آنها از تیموریها (ایل تیموری از ایلات بزرگ خراسان) بودند، ظاهری زیبا و مردانه داشتند. با نفرتی همه جانبه از ترکمانان و بیزاری آشکار از قاجارها. این بیچاره ها دست کم برای نفرت از ترکمانان دلیل کافی داشتند. می گفتند سالخورده ای را نمی توان یافت که به زندان آنها نیفتاده باشد. مردی می گفت یک ماه پیش زن، دو دختر و پسرش به دست این … ترکمن افتاده اند و از این بابت دچار اندوه عمیقی شده بود. او می دانست که هرگز قادر نخواهد بود تاوان بدهد و آنها را پس بگیرد چون مال و ثروتی ندارد و آنها سه هزار قران درخواست کرده بودند. می گفت اگر محل نگهداری آنها را می دانستم حاضر بودم به آنجا بروم و خودم را نیز تسلیم کنم. همه آنها می گویند اگر قاجارها چنین بی لیاقت نبودند یک بار به جنگ ترکمنها می رفتند و مردم را از شر آنها رها می کردند. اما در عمل از قاجارها انتظاری نداشتند و مشتاقانه می پرسیدند که روسها کی خواهند آمد و دعا می کردند "خدا کند هر چه زودتر بیایند!" این موضوع نشان می دهد اقدام افتخار آفرین روسها در راه آزادسازی اسیران خود در خیوه (در سال 1873) تا چه اندازه شهرت پیدا کرده و این کار تا چه میزان ارزش آنها را بالا برده است.» همان. ص 235 و 236
در ادامه نویسنده مقایسه اندوهباری میان برده های ایرانی و سیاهان قاره امریکا انجام می دهد: «هر جا بروید داستانهایی از پدران، شوهران، زنان و دخترانی می شنوید که به دست این قوم شرور و بی رحم اسیر شده و به عنوان برده فروخته شده اند و در بسیاری از موارد امیدی به بازگشت یا بازخرید آنها نیست. اگر بگویم تک تک افرادی که در اینجا ملاقات می کنیم به نحوی از ترکمانان آسیب دیده اند گزاف نگفته ام. هر روز در راهپیمایی ها نشانه های ویرانی خانه ها و کاریزهایی را که از حمله های مرگبار آنها به وجود آمده است مشاهده می کنم. تنها دلیل این تاخت و تازها و شرارتها بی حالی و سستی حکومت است... این بردگان (ایرانی ها) به عقیده من بیشتر از سیاهپوستان افریقایی سزاوار همدردی هستند. بردگان افریقایی را از سرزمینی وحشی به جایی می برند که شرایط زندگی آنها از خوراک، پوشاک و مسکن به طور غیرقابل قیاسی بهتر است. اما در مورد اول مردمانی هوشمند که دارای تمدن هستند برای بردگی کسانی برده می شوند که از نظر امکانات زندگی از خودشان پست تر و از نظر مذهب با آنان بیگانه اند.» همان. ص 241 و 242
روایت «ادوارد پولاک» از بردگان ایرانی
به جرات می توان مدعی شده جامع ترین سفرنامه و حتی جامع ترین مطالعه جامعه شناختی از ایران عهد ناصری بدست ادوارد پولاک پزشک مخصوص شاه، که به دعوت امیرکبیر از اتریش به ایران آمده بود، نگاشته شده است. پولاک در فقره ای که به توضیح اقوام و عشایر ساکن فلات ایران می پردازد درباره ترکمنها چنین می نویسد: «مطابق با سرشماری رسمی سال 1855 در ایران 22475 خانوار یا بهتر بگوییم خیمه (قراچادر) ترکمن از قبایل یموت، گوکلان و تکه وجود دارد. اینان در دشتهای وسیع واقع در کنار رود گرگان و اترک که به دریای خزر می ریزند سکنی گرفته اند و تا حدود بجنورد و مشهد در خراسان پراکنده اند. هر چند که اسماً از رعایای این مملکت هستند... اما تقریبا هر روز ثروت مملکت را غارت می کنند و مردم را به اسارت می گیرند و آنان را به عنوان غلام به خیوه و بخارا می برند و می فروشند.» سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان. نوشته یاکوب ادوارد پولاک. ترجمه کیکاووس جهاندار. انتشارات خوارزمی. 1361. صفحه 32
پولاک در جای دیگری از کتاب خود وقتی به توصیف ناامن ترین راههای ایران می پردازد، جاده مشهد را ناامن ترین مسیر کشور می داند! چون:«در اینجا (راه مشهد) اغلب ترکمانان قافله های زوار را می زنند... حتی از زمانهایی که کسی به یاد ندارد ناحیه مرزی شرقی که از زیباترین و پربرکت ترین نواحی مملکت است دستخوش شبیخون های خصمانه ترکمانان بوده، انزجار نژاد تورانی از نژاد ایرانی که بعدها در اثر نفاق مذهبی تقویت شده است... اسرایی که در این چپاولها به چنگ ترکمانان می افتند به نواحی مستحکم و مطمئن سرخس و مرو برده می شوند تا از آنجا آنان را به بخارا و خیوه ببرند و به غلامی بفروشند... تمامی تدابیری که تا به حال حکومت اتخاذ کرده است تا از این غارتگریهای همسایه های سرکش و یاغی که این قسمت از کشور را خالی از سکنه کرده اند (!) جلوگیری کند، چون با شدت و استقامت لازم توام نگردیده، بی حاصل و نتیجه مانده است. به کرات قوای ایران سرخس و مرو را اشغال کرده اند (سالهای 1860 و 1861) اما دیگر قوای تقویتی برای آنها ارسال نشده و به همین دلیل ترکمانان توانسته اند راه رسیدن آذوقه و نفرات را به آنها قطع کنند، همه سربازان را به اسارت بگیرند و همچنین به غلامی بفروشند.» همان. صفحات 312 و 313
روایت «پیتر هاپکرک» از بردگان ایرانی و روس
هاپکرک در کتاب خود «بازی بزرگ» به نقل از نخستین سفیر تزار (موراویف) به دربار حاکم خیوه در سال 1819 تعداد اسرای روس را در این خان نشین سه هزار نفر ذکر می کند که «با گرسنگی، سرما و بیگاری طاقت فرسا دست به گریبان اند و مورد انواع اهانتها قرار می گیرند.» موراویف بازار برده های خیوه را چنین توصیف می کند: «در بازار برده فوشان خیوه مردان جوان روس گرانبهاترین اند. مردان ایرانی نسبتا ارزانتر و کردها کمترین قیمت را دارند. در عوض بردگان زن ایرانی از روسها خیلی گران قیمت ترند.» کتاب بازی بزرگ. اثر پیتر هاپکرک. ترجمه رضاکامشاد. انتشارات نیلوفر. 1379. ص 99
آرتور کانلی، یک افسر انگلیسی که در سال 1831 از استرآباد قصد سفر به خیوه را دارد شیوه برده گیری ترکمانان را چنین توصیف می کند: «ترکمن ها معمولا در گرگ و میش صبح در کمین زائران می نشینند. این هنگامی است که مسافران پس از طی مسافرتی دراز در شب خواب آلوده به نماز می ایستند. افراد مسن و کسانی که مقاومتی به خرج دهند بی درنگ به قتل می رسانند و افراد نیرومند و زیباروی را برای فروش در بازار برده خان نشینها با خود می برند.» همان. ص 151
در هر حال ایرانیان بخت برگشته عهد قاجار که احساس می کردند هیئت حاکمه جز منافع شخصی خود به چیز دیگری نمی اندیشند، راساً قدم به میدان سیاست گذاردند و تصمیم گرفتند با ایجاد نهادهای مدرنی چون پارلمان، قانون، ارتش و... از حقوق و منافع خود پاسداری کنند. از این روست که رهبران مشروطه برای رفع ناامنی ایالات و دفع بلیه شوم برده فروشی تشکیل مجلسی مرکب از آحاد مردم را خواستار شدند: «...اعلیحضرتا تمام این مفاسد را مجلس عدالت، یعنی انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم، که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند، شاه و گدا در آن مساوی باشند (چاره می کند) فواید این مجلس را اعلیحضرت همایونی بهتر از همه می دانند، مجلس اگر باشد این ظلمها رفع خواهد شد، خرابیها آباد خواهد شد، خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد.» (بخشی دیگر از عریضه آیت الله طباطبایی به مظفرالدین شاه)
بردگی در ایران !
۱۳۹۳/۰۱/۰۶ ۱۰:۰۳:۴۳ | ۵۸۱ بازدید | حق دسترسی: همه