چند نقل قول:
«باید به شما یادآور شوم که افراطیگرایی در دفاع از آزادی، گناه نیست، اعتدال در پیگیری از عدالت تقوا به شمار نمیرود.» -- باری ام. گلدواتر
«عدالت افراطی معمولاً بیعدالتی است.» -- جین راسین
«آنها به سرزمینمان هجوم آورده و آن را اشغال میکنند و داراییهای مسلمانان را میربایند و وقتی با مقاومت ما روبهرو میشوند، به آن تروریسم میگویند.» -- اسامهبنلادن
«سوال این نیست که ما افراطی خواهیم بود یا نه، سوال این است که چه نوع افراطی خواهیم شد. … ملت و جهان نیازمند همیشگی افراطیهای خلاق هستتند.» -- مارتین لوترکینگ
«چیزی که درمورد افراطیها انتقادآمیز و خطرناک است این نیست که افراطی عمل میکنند، بلکه این است که ناشکیبا هستند.» -- رابرت اف. کندی
.
.
در مناقشات بزرگ همیشه کسانی هستند که نسبت به مشکل، رویکردی غیرمسالمتآمیز، جنگطلبانه و خشن پیدا میکنند. انگار که باید آنقدر پیش روند تا حتماً به پیروزی برسند. بااینکه معمولاً می خواهند که به شکل قهرمان دیده شوند، اما افراطیها جداً میتوانند از خاموش شدن شعله مشاجرات جلوگیری کنند.
تعریف افراطیگری
افراطیگری پدیدهای پیچیده است، بااینحال پیچیدگی آن کمتر دیده میشود. به شکل ساده آن را میتوان فعالیتهایی (اعتقادات، رفتارها، احساسات، اعمال و استراتژیها) از یک فرد یا گروه بسیار متفاوت با سایرین تعریف کرد. در موقعیتهای مشاجرات، این یک رویکرد بسیار جدی دیده میشود اما برچسبی که به فعالیتها، افراد و گروههای افراطی زده میشود و تعریف چیزی که در هر موقعیتی «عادی» انگاشته میشود، همیشه موضوعی بسیار شخصی، ذهنی و سیاسی است. درنتیجه، توصیه میکنیم که در هر بحث و تبادل نظر درمورد افراطیگرایان، نکات زیر را به خاطر داشته باشید:
• معمولاً یک رفتار افراطی توسط بعضی، اخلاقی و عادلانه به نظر میرسد و بعضی دیگر آن را غیراخلاقی و غیرعادلانه میبینند. همه اینها به ارزشها، سیاست، معیارهای اخلاقی و ذات روابط آنها با فرد عامل بستگی دارد.
• علاوهبراین، حس یک فرد به ذات اخلاقی یا غیراخلاقی یک حرکت افراطیگری (مثل استفاده نلسون ماندلا از تاکتیکهای جنگی پارتیزانی در برابر دولت افریقای جنونی) با تغییر شرایط (رهبری، دیدگاه جهانی، بحرانها، حسابهای تاریخی و از این قبیل) تغییر میکند. درنتیجه، موقعیت کنونی و تاریخی یک عمل افراطی، نظر ما نسبت به آنها را شکل میدهد.
• تفاوتهای قدرت نیز در تعریف افراطیگرایی مهم است. در مناقشات، فعالیتهای اعضای گروه کمقدرتتر نسبت به همان اعمال از طرف گروه با قدرت بالاتر، افراطیتر دیده میشود. علاوهبراین، اعمال افراطی، معمولاً بیشتر توسط افراد و گروههای حاشیهای که شکلهای قابلقبولتری از درگیر شدن در مناقشات را تعصبی و غیرقابل انجام برای آنها میبینند، مورد استفاده قرار میگیرند. اما گروههای برتر و غالب نیز معمولاً فعالیتهای افراطی انجام میدهند.
• افراطیگرایان معمولاً از روشهای خشونتآمیز استفاده میکنند، این در حالی است که گروههای افراطی در اولویتهای خود نسبت به تاکتیکهای خشونتآمیز درمقابل غیرخشونتآمیز، میزان خشونتی که به کار میبرند و اهداف موردنظر خود برای خشونت (از زیرسازها تا پرسنل نظامی تا شهروندان و کودکان) متفاوت هستند. همچنین احتمال استفاده از شکلهای مستقیم و اپیزودیک خشونت در گروههای کمقدرتتر بیشتر است، درحالیکه گروههای غالب از شکلهای ساختاریتر و سازمانیافتهتر استفاده میکنند.
• بااینکه افراد و گروههای افراطی معمولاً بصورت منسجم و بعنوان شرورانی دائمی دیده میشوند، خیلی مهم است که بدانیم آنها نیز دچار تعارض درونی شده و تفاوتهایی در گروههای خود دارند.
• سرانجام اینکه مشکل اصلی که افراطیگرایان در موقعیتهای تعارضات ایجاد میکنند، کمتر بخاطر شدت فعالیتهای آنهاست (بااینکه خشونت و آسیب دغدغههایی آشکار هستند) و بیشتر بخاطر ذات ناشکیبا، بسته و ثابت رفتارهای افراطی و غیرقابلتغییر بودن آنهاست.
افراطیگرایی از کجا میآید؟
پیشنهاد جاین دوچرتی (Jayne Docherty) برای برخورد با افراطیگرایی این است که علتهای آن و مکانیزمهایی که حمایت میکند را دریابیم. مکتبهای فکری مختلفی درمورد منابع افراطیگرایی وجود دارند که نقش آنها در ادبیات یکسان نبوده است. در زیر به خلاصهای از بعضی از آنها اشاره میکنیم:
۱. افراطیگرایی رشد یافته است. این یعنی شرایط بد (فقر، دسترسی ناکافی به مراقبتهای بهداشتی، تغذیه، آموزش و کار)، انکار نیازهای اساسی انسان (برای امنیت، عزت، هویت گروهی و مشارکت سیاسی)، تجربیات تمامنشدنی تحقیر و شکاف عمیق بین آنچه افراد تصور میکنند لیاقتشان است و آنچه در واقعیت به دست میآورند، منجر به اعمال افراطی میشود. این به آن دلیل است که شبکههای موردقبول جامعه برای برآوردن نیازها بسته هستند.
۲. افراطیگرایی ساخته شده است. این، دو شکل میتواند داشته باشد. یکی اینکه، رهبران سیاسی، که روی شرایط نامطلوب سرمایهگذاری میکنند، به افراطیگرایی پاداش میدهند (ارائه پاداش به خانواده مهاجمان انتحاری و تاکید بر مزایایی که در زندگی پس از مرگ به دست میآورند) و جنگگرایی را برای معطوف کردن توجه به علت آنها و به دست آوردن قدرت قانونی میکنند. دوم اینکه. گروههای غالب، در تلاش برای حفظ قدرت و مقاومت دربرابر نیاز به تغییر، اعمال گروههای حاشیهای را به نام «افراطی» توصیف میکنند و پیشگویی ایجاد میکنند که اعمال شدیداً افراطی را به این گروهها نسبت میدهد.
۳. افراطیگرایی یک روزنه خروج احساسی برای احساسات شدید است. تجربه مداوم ظلم، ناامنی، تحقیر، خشم، فقدان و غضب، افراد و گروهها را به سمت اتخاذ استراتژیهایی در تعارضات هدایت میکند که با این تجربیات مداوم مطابق است. درنتیجه، افراطیگراها از استراتژیهای خشونتآمیز و مخرب استفاده میکنند، نه به این دلیل که برای رسیدن به اهدافشان لازم هستند، بلکه به این دلیل که تصور میکنند حقشان است و حس خوبی به آنها میدهد. درواقع وقتی افراطیگرایی بعنوان واکنشی درست و مناسب به چنین احساساتی، از طرف گروهی از نظر اخلاقی تایید میشود، اعضای آن گروه بخاطر احساس قدرتی که به آنها میدهد بیشتر به اعمال افراطی گرایانه روی می آورند.
۴. افراطیگرایی یک استراتژی منطقی در بازی بر سر قدرت است. اعمال افراطیگرایانه استراتژی موثر برای به دست آوردن و حفظ قدرت در محیطی سلسهمراتبی است که در آن منابع اندک و رقابت بر سر قدرت برای برآوردن نیازهای خود بیشتر است. به عبارت دیگر، افراطیگرایی موثر است. میتواند توجهات را به سمت جنبش خود جلب کند، رقیب را نابود کرده و افراد گروه خود را برعلیه یک دشمن مشترک متحد کند. این یکی از محبوبترین و متداولترین نگرشها درمورد رواج افراطیگرایی است.
۵. افراطیگرایی از ایدئولوژیهای آخرالزمانی و فرجامخواهانه گرفته شده است. فعالیتهای افراطیگرایانه معمولاً به این دلیل انجام شده یا ارزش گذاشته میشوند که با تصورات و دستگاههای معنایی وسیعتر مطابق هستند. بعضی از این ایدئولوژیها بر مرگ قدرت حاکمِ شَر و تجلیل از صالحان متمرکز است و درنتیجه بر نابودی دیگری تاکید دارد. چنین دستگاههای عقیدتی شامل اینهاست: ساختار خوب درمقابل بد؛ نیاز به پاکسازی نفس؛ تایید روحانی و معنوی خشونت وحشتآور؛ و تصویر عملیات انتحاری بعنوان یک عمل برای پاکسازی نفس و عدالت. جوانان معمولاً توسط خانوادهها، همسالان، جوامع، دستگاههای آموزشی، رسانهها و سیاستمداران به قبول این اعتقادات ترغیب میشوند.
۶. افراطیگرایی یک بیماری روانشناختی است. در این نگرش، به افراطیگرایی بعنوان یک بیماری نگاه میشود و آن طریقهای از زندگی گفته میشود که در آن از خشونت برای ایجاد حس سرزندگی استفاده میشود. گریون (Greun) مینویسد، «فقدان هویت مربوط به افراطیگرایان، نتیجه تنفر نفس خودمخرب است که موجب احساساتی مثل خشم و انتقام نسبت به زندگی خود و تمایل به کشتن انسانیت خود میشود.» درنتیجه افراطیگرایی نه بعنوان یک تاکتیک و نه ایدئولوژی بلکه یک بیماری روانشاختی دیده میشود که موجب نابودی زندگی میگردد.
این 6 موضوع درمورد رویکردهای مختلف درباره افراطیگرایی سوالات بسیاری ایجاد میکند. اول اینکه آیا اینها درواقع پدیدههایی متفاوت هستند که نمیتوان آنها را زیر یک طبقه مشخص «افراطیگرایی» دستهبندی کرد؟ یا همه اینها فاکتورها یا اجزای یک فرایند هستند که میتوانند در ترکیبات مختلف کار کرده و منجر به یک عمل افراطی شوند؟ یا شاید جنبههای یک فرایند رو به رشد هستند که با شرایط و ایدئولوژیهای خاص شروع میشود و توسط دینامیکهای سیاسی و احساسی و تاکتیکی مختلف شکل گرفته و منجر به یک وضعیت بسته، حاد و ناشکیبا میشود که ممکن است پاتولوژیک باشد. آخر اینکه تصمیمگیری درمورد این باید به عهده خواننده گذاشته شود، تصمیمی که کلیه مسائل مربوط به موقعیت درنظر گرفته شود.
عواقب افراطیگرایی
روی لویکی (Roy Lewicki) در کتاب خود «افراطیگرایی چیست؟» درمورد اینکه چطور زبان میتواند یک مشاجره را بهتر یا بدتر کند صحبت میکند. افراطیگرایی برحسب رویکرد فرد، میتواند عواقب مثبت و هم منفی به دنبال داشته باشد. از نقطهنظر مثبت، میتواند توجه رقیب فرد، عموم مردم یا جامعه بینالمللی را به سمت دغدغههای پنهان یک طرف جلب کند. همچنین میتواند پیام ناامیدی یا تعهد عمیق به یک جنبش را بفرستد. بعنوان مثال میتواند گروه پرقدرتتری را به مذاکره تشویق کرده یا گروه سومی را به مداخله ترغیب کند. و وقتی شیوع چنین فعالیتهایی در یک مشاجره خاص بالا میرود، در گروه خود، عادی و حتی ستودنی انگاشته میشود و دیگران را نیز به سمت آن جنبش میکشاند.
عواقب منفی افراطیگرایی متفاوت است. جنایات خشونتآمیز انجامشده توسط افراطیگرایان (مثل بمبگذاریها، آدمرباییها و پخش سموم زیستی)، به اهداف و مخالفانشان آسیب میرساند. اعمال افراطیگرایانه، حتی اگر توسط اقلیت یک گروه انجام شود، معمولاً به کل آن گروه نسبت داده میشود و پاسخ و واکنشی شدید از طرف دیگر به دنبال میآورد. آخراینکه ایدئولوژیها، اعمال و روابط بین گروهی خصومتآمیز افراطیگرایان به سخت شدن هویت مخالفان و تعهدات درون گروهی عمیق منجر میشود که دلیل تداوم یافتن این دشمنیهاست.
رویکردهای مختلف در برخورد با افراطیگرایی
مورتون دویچ (Morton Deutsch) درمورد زمان و چگونگی مذاکره با کسانیکه آنها را «شیطان» میبینید صحبت میکند. رهبران، دیپلماتها، متخصصین نظامی، اشخاص ثالث و سایرین، رویکردهای مختلفی در برخورد با افراطیگرایان اتخاذ میکنند که از نابودی کلی آنها تا تعامل کلی در نوسان است. انتخاب چنین استراتژیهایی معمولاً براساس دیدگاه نسبت به منبع اولیه افراطیگرایی، تعیین میشود (از بیماریهای روانی فردی تا شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی). اینکه افراطیگراها را بازیگرانی تنها بدانیم، کار اشتباهی است. افراطیگرایان معمولاً حاشیههایی از چیزهایی هستند که جمعیت بزرگتر قادر به نشان دادن آن نیست. این دوگانگی به طور خاص در زمان استفاده از خشونت نمود بیشتری پیدا میکند. افراطیگرایان خشن بخاطر استفاده از خشونت، حاشیهای پذیرفته نشده از جمعیت هستند اما با میل گروه بزرگتر برای به دست آوردن همان اهداف سیاسی در تطابقند.
در زیر به بعضی از رویکردها و استراتژیهای برخورد با افراطیگرایان اشاره میکنیم:
• حذف. استفاده از اطلاعات، قانون و قدرت برای شناخت، تعیین محل و نابود کردن افراطگرایان یا رهبران اصلی آنها. گاهیاوقات برای این منظور نیاز به استفاده از مانورهای قانونی برای مقید کردن منابع اقتصادی و به این وسیله فلج کردن توانایی سازماندهی کردن و عمل کردن چنین گروههایی دیده میشود.
نقطه منفی: بااینکه این رویکرد برای از میان برداشتن مهرههای اصلی موثر است اما نمیتواند با جنبشهای اساسی و زیربنایی افراطیگرایی برخورد کند. این استراتژیها معمولاً توسط بعضی ناعادلانه است و میتواند منجر به بروز مقاومت و افراطیگرایی بیشتر شود. همچنین، برای نابودی کلی افراطیگرایی نیاز به قربانی کردن آزادیخواهی مدنی و حقوق بشر خواهد بود.
• تفرقه بینداز و حکومت کن. وقتی یک گروه قادر به نفوذ به گروه افراطی طرف مقابل باشد یا با اعضای دوجانبه آن گروهها ایجاد رابطه کند، میتواند بین اعضا شکاف ایجاد کند. چنین تفرقهافکنی مخصوصاً وقتی متابعت و اتحاد ستودنی بوده و خیانت توسط اقدامات افراطیگرایانه مجازات میشود، راه به جایی نمیبرد.
نقطه منفی: چنین استراتژیهایی موجب بالا بردن اتحاد گروه شده و توسط گروههای افراطیگرا برای به دست آوردن اطلاعات و منابع از حریفان، مورد استفاده قرار میگیرد. به همین دلیل، رویکردی موقتی و خیالی برای مقابله با افراطیگرایی به شمار میرود.
• جداسازی. این استراتژی معمولاً توسط اعضای میانهروتر از جامعهای که با تاکتیکهای اعضای افراطیتر خود موافق نیستند به کار گرفته میشود. از فاصله انداختن اجتماعی گروههای اصلی از اعضای افراطی و محکوم کردن اعمال آنها تا قطع حمایت و پشتیبانی خصوصی را شامل میشود.
نقطه منفی: چنین استراتژیهایی تعارضات فراگروهی (بین میانهروها و افراطیها) را شدت داده و گروه را بیثبات میکند. چنین وضعیت آسیبپذیری توسط تندروها در تعارضات درونگروهی به چشم یک فرصت دیده میشود و درنتیجه وضعیت میانهروها را ضعیفتر خواهد ساخت.
• همکاری درونگروهی برعلیه افراطیگرایان. این یک نوع دیگر از استراتژی بالاست که شامل همکاری بین حزبهایی که در تعارض درونگروهی درگیر هستند میشود. هر دو گروهها توافق میکنند که افراطیگری و تروریسم را بعنوان یک مشکل متقابل ببینند که با همکاری هم میبایست برطرف شود. این به طور ویژه در توافقات صلح بین حزبها که تلاش میکنند واکنشهای افراطیگرایانه را برچسب بزنند، موثرتر خواهد بود.
نقطه منفی: چنین استراتژیهایی بر مبنای اعتماد و اطمینان دو حزب مخالف برای جدا کردن گروههای افراطی خود ساخته میشود، اعتمادی که در مرحله ابتدایی فرایند صلح، بسیار شکننده است. اگر با شکست مواجه شود، کل توافق صلح را به خطر خواهد انداخت.
• گسترش عمق دفاع حریف. در موقعیتهای درگیریهای طولانی، معمولاً میانهروها، تندروها و افراطیها را در هر طرف میبینید. این استراتژی تلاشی فعال برای ایجاد شرایطی است که بخشهای میانهروتر را رشد دهد تا اعضای میانهرو بیشتری از گروه افراطیها را به سمت شکیبایی کشانده و از تمایل به از بین بردن همدیگر دور کند.
نقطه منفی: ایجاد سخنگویان «کاذب» که مترسکهایی بدون هیچ قانونیت سیاسی خاص هستند. در بعضی شرایط خاص این استراتژی میتواند ایجاد «میانهروی» را بسط دهد. این بازیگران ممکن است فاقد سرمایه سیاسی برای تحتتاثیر قرار دادن فرایند باشند. نقص دیگر آن ایجاد یک واکنش افراطی توسط افراطیگرایان در گروه و درنتیجه پیچیده کردن ایجاد شبکههای موثر ارتباطی و مذاکراتی است.
• زنجیرههای مذاکره پنهان. گاهی برای رهبران یک گروه از نظر سیاسی مخرب است که هرگونه تماس رسمی با اعضای گروه افراطیگرا داشته باشند. چنین تماسی میتواند رهبر مخالف و همچنین اجزای خودی را منحرف کند. درنتیجه، گاهی زنجیرههای ارتباطی غیررسمی ایجاد میشود که در آن رهبر یک گروه با اعضای افراطی گروه خود ارتباط برقرار میکند و این کار تا جایی پیش میرود که یک زنجیره ارتباطی با اعضای اصلی گروه مخالف شکل میگیرد.
نقطه منفی: این استراتژی که از نظر سیاسی کمی خطرناک است، به قابلیت اعتماد افراد مختلفی از بخشهای مختلف یک کشمکش بستگی دارد. زنجیرهها نیز همیشه درمعرض اشتباهات غیرعمدی هستند. بخاطر حساس بودن این موضوع، اعضای زنجیرهها به طور عمدی یا غیرعمدی اطلاعات مرتبط را مخفی کرده، تغییر داده یا سانسور میکنند. نگه داشتن این زنجیرهها نیز به مدت طولانی میسر نیست.
• استراتژیهای ضد و نقیض. استراتژیهای ترکیبی وجود دارد که از رویکردهای مختلفی در تلاش برای از میان بردن تهدیدهای جدیتر به امنیت به طور همزمان یا در زمانهای متفاوت یک فرایند صلح استفاده میکند.
نقطه منفی: گاهی استفاده از استراتژیهای حذف، حتی درکنار استراتژیهای صلحآمیزتر، روابط را مسموم کرده و شک را افزایش میدهد.
• همکاری فراگروهی درون گروههای قطبی در کشمکشهای درونگروهی. این رویکرد که معمولاً به ندرت مورداستفاده قرار میگیرد، از گفتگو و حل مشکل فراگروهی در تلاش برای برخورد با دغدغههای اعضای افراطیتر و کاهش ایجاد گروههای انشعابی استفاده میکند. یک نمونه ارگانیک این استراتژی را میتوان در ساختارهای سازمانیافتهای مثل حزب کمونیست ایتالیا در برابر رژیم فاشیست مشاهده کرد.
نقطه منفی: ایجاد روابط درونی ارتباط باز و آزاد بسیار دشوار است. این استراتژی باید از بیرون مورد حمایت قرار گیرد. همچنین استفاده از چنین درجه صمیمیتی میتواند فرد مداخلهکننده را به یک فعال سیاسی تبدیل کند. بسیاری از متخصصین از چنین گرایشی دوری میکنند.
• تعامل آشکار و مستقیم. تلاش مستقیم و فعال برای استفاده از مهرههای اصلی گروههای افراطیگرا در فرایندهای رسمی صلحآمیز، مخصوصاً از طریق تماس اطلاعاتی. گروههای افراطیگرا در واقع --در بسیاری قسمتهای جهان-- نفوذپذیر بوده و گاهی تماسهای محرمانهای میتوان با آنها برقرار کرد.
نقطه منفی: دغدغههای امنیتی مهم. همچنین احتمال و خطر رفتارهای مخرب را (از هر سو) ایجاد کرده که کل فرایند را متوقف میکند.
• ایجاد صلح. این رویکرد که هدف آن برخورد با شرایط زیربنایی است که موجب بروز افراطیگرایی شده است، نیاز به فعالیتهایی در دو سطح دارد. در سطح اجتماعی کلان نیاز به عمل به سمت موارد زیر را دارد:
- کاهش نابرابری و ظلم
- حفاظت از حقوق بشر
- ضعیف کردن ایدئولوژیهای افراطیگرایی
- کاهش جنگگرایی، نژادپرستی و تبعیض جنسیتی
- دستگاههایی که قدرت سیاسی، شکیبایی درونگروهی، همکاری و راهکارهای غیرخشونتآمیز را ارتقاء میبخشند
- دموکراسی و حکومت مشارکتی
- تقویت جامعه مدنی
و در سطح اجتماعی خُرد، نیازمند موارد زیر است:
- کاهش کلیشهها و تصاویر دشمن
- ارتقای همدردی، محبت و درک درونفرهنگی
- ارائه حمایت اقتصادی و اجتماعی برای جوانان
نقطه منفی: دستورکار جاهطلبانه اما دلهرهآور که معمولاً توسط افراطیگرایان به علت طولانیمدت، زیادی خوشبین و غیرواقعی بودن، رد میشود. سرعت کند فرایندهای ایجاد صلح همچنین موجب منحرف کردن بخشهای جامعه و نه فقط افراطیگرایان میشود.